نتایح جستجو

  1. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد طوطی ای را به خیال شکری دل خوش بود ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد قره العین من آن میوه دل یادش باد که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد ساروان بار من افتاد خدا را مددی که امید کرمم همره این محمل کرد روی...
  2. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد در خیال این...
  3. *زهره*

    غزل و قصیده

    جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد...
  4. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده طلعت آن باش که آنی دارد شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب که به امید تو خوش آب روانی دارد گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا نه سواریست که در دست عنانی دارد دل...
  5. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد عالم از ناله عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد محترم دار دلم کاین مگس قندپرست تا هواخواه تو شد فر همایی دارد از عدالت...
  6. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
  7. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    عشق همان به که به زاری بود عزت عشق از در خواری بود
  8. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    عشق همان به که به زاری بود عزت عشق از در خواری بود دست بگیرد دل درویش را دوست که در مهد و عماری بود هم نکند صید چنان آهویی گر سگ ما شیر شکاری بود از گل و باغش نبود چاره‌ای دیده که چون ابر بهاری بود یار مرا می‌کشد از عشق خود کشتن عشاق چه یاری بود؟ روز که بی‌وصل...
  9. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یار مرا می‌کشد از عشق خود کشتن عشاق چه یاری بود؟
  10. *زهره*

    شعر نو

    تنها غمگين نشسته با ماه در خلوت ساکت شبانگاه اشکي به رخم دويد ناگاه روي تو شکفت در سرشکم ديدم که هنوز عاشقم آه
  11. *زهره*

    غزل و قصیده

    دوش بی‌روی تو باغ عیش را آبی نبود مرغ و ماهی خواب کردند و مرا خوابی نبود در کتاب طالع شوریده می‌کردم نظر بهتر از خاک درت روی مرا آبی نبود با خیال پرتو رخسار چون خورشید تو چشم دل را حاجب شمعی و مهتابی نبود چشم من توفان همی بارید در پای غمت گر چه از گرمی دلم را در جگر آبی...
  12. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    گل را، که صبا، مرغ‌صفت بال گشاد گفتی که: منجم ورق فال گشاد چون گربهٔ بید خوانش آراسته دید سر بر زد و بوی برد و چنگال گشاد
  13. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    يک لحظه نشد خيالم آزاد از تو يک روز نگشت خاطرم شاد از تو داني که ز عشق تو چه شد خاصل من يک جان و هزار گونه فرياد از تو
  14. *زهره*

    شعر نو

    با هر زبان که من بتوانم شعري به دلفريبي ناز نگاه تو شيرين و دلنشين بسرايم و آن نغز ناب را مثل تيسم تو که شعر نوازش است روزي هزار بار بخوانم آنگاه پيش رخت زبان بگشايم
  15. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    اي چشم ز گريه سرخ خواب از تو گريخت اي جان به لب آمده از تو گريخت با غم سر کن که شادي از کوي تو رفت با شب بنشين که آفتاب از تو گريخت
  16. *زهره*

    می‌گم این مدت که مرخصی اجباری بودی بیکار ننشستیاااا...

    می‌گم این مدت که مرخصی اجباری بودی بیکار ننشستیاااا http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=23507&#post1559883
  17. *زهره*

    شعر نو

    با برق اشکي در نگاه روشن خويش ما را گذر مي داد در احساس آهو ما را خبر مي داد از بيداد صياد من اين ميان مجذوب شور و حالت او از راز هر نفش با ما سخن گفت و ما زنجيريان برج افسوس در ما نظر مي کرد و ما...
  18. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Fragment of an Ode to Maia by John Keats Fragment of an Ode to Maia by John Keats Fragment of an Ode to Maia MOTHER of Hermes! and still youthful Maia! May I sing to thee As thou wast hymned on the shores of Baiae...
  19. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    آنان که به کویی نگران می‌گردند پیوسته مرا به قصد جان می گردند از رشک نبات می‌دهم جان که چرا گرد سر هم نام فلان می‌گردند
  20. *زهره*

    شعر نو

    يادش به خير عهد جواني که تا سحر با ماه مي نشستم از خواب بي خبر اکنون که مي دمد سحر از سوي خاوران بينم شبم گذشته ز مهتاب بي خبر اين سان که خواب غفلتم از راه مي برد ترسم که بگذرد ز سرم آب بي خبر
بالا