نتایح جستجو

اما من یکی عمرا نمیتونم زحمتای بابا رو جبران کنم... نشده یکی بار رو حرفم چیزی بگه... و البته متقابلا منم سعی میکنم همین طور باشم... خدایی حاضرم هر چی بگن با جون و دل قبول کنم... عاشقشونم... هم مامان هم بابا.

این به روز پدر چه ربطی داشت؟؟؟:surprised:

سلام به همه دوستان گل. تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی... حافظ

دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا

خدا گفت: ليلی يك ماجراست٬ ماجرايی آكنده از من. ماجرايی كه بايد بسازيش. شيطان گفت: تنها يك اتفاق است. بنشين تا بيفتد. آنان كه حرف شيطان را باور كردند نشستند و ليلی هيچ گاه اتفاق نيفتاد ... ... شيطان آدم را در زنجير می‌خواست. ليلی مجنون را بی‌زنجير می‌خواست. ليلی می‌دانست خدا چه می‌خواهد. ليلی...

خدا شعله‌ای به او داد. ليلی شعله را توی سينه‌اش گذاشت. سينه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. ليلی هم. خدا گفت‌: شعله را خرج كن. زمينم را به آتش بكش. ليلی خودش را به آتش كشيد. خدا سوختنش را تماشا می‌كرد. ليلی گـُر می‌گرفت. خدا حظ می‌كرد. ليلی می‌ترسيد. می‌ترسيد آتشش تمام شود. ليلی چيزی از خدا خواست...

تا که عشقت مطربی آغاز کردم گاه چنگم گاه تارم روز و شب

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

دی شیخ با چراغ همی​گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتند یافت می​نشود جسته​ایم ما گفت آنک یافت می​نشود آنم آرزوست

پس معلوم شد که ادمین یه آقاست... آخی دلم برات میسوخه....

وای واقعا وحشتناکه زمانی که بخوایم همه ی واقعیت ها رو بگیم.... بعید میدونم کسی باشه که تو زندگیش دروغ نگفته باشه...:crying2:

نه خدایی خوشم اومد... حسن نیت خودتو ثابت کردی ... اما خب هزینه هنگفتی براش پرداختی... عمرا دیگه اقایون سایت بتونن تحملت کنن همین روزاست که سرتو بکنن زیر اب...:whistle:

با اینکه من این کتابو خیلی دوست دارم ... اما متاسفانه تاپیک تکراریه...

در هوایت بی​قرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

آب زنید راه را هین که نگار می​رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می​رسد

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

تیر روانه می​رود سوی نشانه می​رود ما چه نشسته​ایم پس شه ز شکار می​رسد

زاهد خام که انکار می و جام کند پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد...

ایول منم میخواستم همینو بگم... این نشون دهنده اینه که معماری برای ما یه تفریح هم محسوب میشه... این ینی شدت علاقه. مگه نه؟؟؟ نه خیرم... چه فایده الکی تاپیک بزنید نرید توش... اخ جون باز دعوا..