نتایح جستجو

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

من ان گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی ابی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم

... ... قبول دارم... من نمیخوام بگم همش تقصیر اون بوده که از عقلش استفاده نکرده.... خیلی وقتا مخصوصا الان تو جامعه ی ما محیط مقصر تره اما چرا باید این راه انتخاب بشه... ینی واقعا هیچ راهی وجود نداره؟؟؟ نمیدونم شاید اگه از نزدیک با خیلیاشون روبرو شیم نظرمون فرق کنه...

کم لطفی میفرمایید

یه کمشو خوندم... نمیدونم جای فکر داره برام... چشام در اومد چقدر زیاده

اره... بلاخره... برام سخت بود ببینم خیلی چیزارو بلد نیستم.... اما بلاخره تصمیم گرفتم. گفتم الان ببینم بلد نیستم و برم دنبالش بهتره که دو سال دیگه که درسم تموم میشه از خودم خجالت بکشم.

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

من هنوز نخوندم اما دیدم فلق جون شاکی شده گفتم بگم که همین الان تاپیکو دیدم... الان میخونم ...

سلام فلق جون خوشحالم که اول من شروع کردم... 1 اسم خودت هم فلق هستش؟؟؟ 2دقیقا چند سالته؟ 3 تولدت کی هستش؟؟؟ 4 میای با هم این نیمارو سر به نیست کنیم؟؟؟ 5چی شد که مدیر تالار اسلام و قرآن شدی(کوتاه) 6 کتاب میخونی؟؟؟ 7صبحا زود بیدار میشی؟؟؟ 8 منو چند تا دوست داری؟؟؟ 9 اوه اوه.... میترسم بپرسم اما...

منم تصمیم دارم دیگه بیام تو این تاپیک... نمیخواید بهم خوش امد بگید؟ تصمیم بزرگی بود که با ندانسته هام روبرو شم....

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریادرسی می اید حافظ

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ میکن.... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز

همیشه هم نباید بگین تقصیر جامعست که اون دخترا فرار کردن یا گرفتار شدن.... چرا کسی نمیگه اون دختر عقل داشته؟

چرا اینجا همه فقط میپرسن؟؟؟ من یه بزرگتر میخوام تو تالار.... نمیخوام اینجا چرا این جوری شده....؟

در خرابات مغان نور خدا میبینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم سوز دل اشک روان اه سحر ناله ی شب این همه از نظر لطف شما میبینم

:surprised:من هنگ کردم. یکی یه چیزی بگه...

گ.هر معرفت اندوز که با خود ببری که نصیب دگرانست نصاب زر و سیم

نفر بعدی با الف شروع کنه .... زود پست دادم..

من از اول ندانستم که با شیرین در افتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای ور خود از تخمه ی جمشید و فریدون باشی