ليلی میدانست كه مجنون نيامدنیست. اما ماند. چشم به راه و منتظر. هزار سال. ليلی راه ها را آذين بست و دلش را چراغانی كرد. مجنون نيامد. مجنون نيامدنیست. خدا از پس هزار سال ليلی را مینگريست. چراغانی دلش را. چشم به راهیش را. خدا به مجنون میگفت نرود. مجنون حرف خدا را گوش میگرفت. خدا ثانيهها را...
... ليلی گفت: قلبم اسب سركش عربیست. بیسوار و بی افسار. عنانش را خدا بريده٬ اين اسب را با خودت میبری؟ مجنون هيچ نگفت. ليلی نگاه كه كرد٬ مجنون ديگر نبود؛ تنها شيهه اسبی بود و رد پايی برشن. ليلی دست بر سينهاش گذاشت٬ صدای تاختن میآمد. اسب سركش اما در سينهی ليلی نبود.
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
..........................................................
متاسفانه امشب اصلا نمیتونم توی مشاعره شرکت کنم...
بهتره فقط از شعرای قشنگتون استفاده کنم......
دوباره اومدم که زیاد منتظر نمونی.
1 تا حالا شده یاد یکی از همبازی های بچگیت بیفتی(دختر) و بخوای ببینیش
2 همون دختره ای که بالا بهش اشاره کردمو شده که بعد از مثلا چند سال ببینی؟
3چرا فکر میکنی اونی که دوسش داری به فکرت نیست مگه تو ذهن اونی؟
4 چی شد که باهم نیستید دیگه؟(الابته نمیدونم تا حالا اصلا...
به کامران خان...س ل ا م.
1چرا من تاحالا ندیده بودم صندلی داغتو؟؟
2 تصمیم نداری بری مسافرت؟
3 الان داری به چی فکر میکنی؟؟
4 دوست داری الان کی تو فکرت باشه؟
5 سربازی رفتی؟؟؟
6 اگه بتونی فقط فکر یه نفرو بخونی اون کیه؟
7 در مورد من چی فکر میکنی؟
8 راستی تا حالا با من بحث کردی؟؟؟ یا مثلا...
یه بار دیگه روز پدرو به همه ی پدرای باشگاه تبریک میگم:gol:... و البته به همه ی آقایون باشگاه....
بابای خودمم که حتما یه سر اینجا میزنه... باباجونم روزت مبارک... خیلی دوست دارم.:gol::gol::gol: