نتایح جستجو

  1. eksir

    داستان هاي كوتاه

    روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده! بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟ گفت:... صد دینار طلا. پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟ گفت: نصف پادشاهی‌ام را...
  2. eksir

    داستان هاي كوتاه

    دهقان پير، با ناله مي‌گفت: ارباب! آخر درد من يکي دو تا نيست، با وجود اين همه بدبختي، نمي‌دانم ديگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفريده است؟! دخترم همه چيز را دو تا مي‌بيند. ارباب پرخاش کرد و گفت: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار مي‌کني! مگر کور هستي، نمي‌بيني که چشم دختر من...
  3. eksir

    داستان هاي كوتاه

    روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟ عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:... ۱- روزی دریایی...
  4. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  5. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  6. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  7. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  8. eksir

    به به چشممان روشن از اين نحيفي و صغيري

    به به چشممان روشن از اين نحيفي و صغيري
  9. eksir

    در ديار ي خوب ودر سلامت كامل بسر ميبريم ..نگران مباشيد

    در ديار ي خوب ودر سلامت كامل بسر ميبريم ..نگران مباشيد
  10. eksir

    متشكرم به مقدار مكفي

    متشكرم به مقدار مكفي
  11. eksir

    پاينده و پايدار باشيد..دختر جوان

    پاينده و پايدار باشيد..دختر جوان
  12. eksir

    سلام ...صباح الخير

    سلام ...صباح الخير
  13. eksir

    مشاعره با سخنان بزرگان

    تا زمانی که انسان گمان می کند وجودش می تواند برای جلوگیری از خطا و اشتباه مفید باشد باید در پست خود باقی بماند.
  14. eksir

    ترانه ها و تصنیف ها...

    خواننده:مرضیه شاعر:معینی کرمانشاهی آهنگساز:همایون خرم دستگاه:دستگاه همايون متن ترانه: ساغرم شکست ای ساقی رفته‌ام زدست ای ساقی (2) درمیان توفان برموج غم نشسته منم در زورق شـکستـــه منـــم ای نـاخـــدای عــالـم تا نـام مـن رقـم زده‌شـد یکبـاره مـهـــر غـم زده‌شــد بــر ســرنـوشـت آدم ساغرم...
  15. eksir

    مشاعره با شعر سعدی

    دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
  16. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    به تو دست می سایم و جهان را در می یابم به تو می اندیشم و زمان را لمس میکنم معلق و بی انتها عریان می وزم، می بارم، می تابم. آسمان ام ستارگان و زمین، و گندم عطرآگینی که دانه می بندد رقصان در جان سبز خویش از تو عبور میکنم چنان که تندری از شب می درخشم و فرو می ریزم.
  17. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    مرغ باران می کشد فریاد دائم: - عابر! ای عابر! جامه ات خیس آمد از باران. نیستت آهنگ خفتن یا نشستن در بر یاران؟ ...
  18. eksir

    **مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

    بیا در سایه هامان بخزیم درها بسته و کلیدشان در تاریکی دور شد بگذار پنجره را به رویت بگشایم انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت و گریان سویم پرید شیشه پنجره شکست و فرو ریخت لولوی شیشه ها شیشه عمرش شکسته بود
  19. eksir

    سایه

    بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
  20. eksir

    سایه

    گلبانگ «سایه» گوش کن ای سرو خوش خرام کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست
بالا