نتایح جستجو

  1. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  2. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  3. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  4. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  5. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  6. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  7. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  8. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    من اینجا ریشه در خاکم من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم من اینجا تا نفس باقیست می مانم من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل بر می افشانم من اینجا روزی آخر از...
  9. eksir

    شعر نو

    من دراين تاريكي فكر يك بره روشن هستم كه بيايد علف خستگي ام را بچرد من دراين تاريكي امتداد تر بازوهايم را زير باراني مي بينم كه دعاهاي نخستين بشر را تر كرد من در اين تاريكي درگشودم به چمنهاي قديم به طلايي هايي كه به ديوار اساطير تماشا كرديم من در اين تاريكي ريشه ها را ديدم و براي بوته...
  10. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    تو لحظه های شعر مرا ،‌ در خویش تجربه کرده یعنی مرا در بدترین و بهترین دقایق بودن تکرار می کنی یا با ترانآهای من بر لب به رویا رویی جلادان به مسلخ خویش می شتابی یعنی که با منی دیروز امروز تا هنوز و همیشه
  11. eksir

    شعر نو

    تا كجا برد اين نقش به ديوار مرا ؟ تا به انجا كه فرو مي ماند چشم از ديدن و لب نيز زگفتار مرا
  12. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند سالها، هجری و شمسی، همه بی‎خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چشم‎های نگران آینه‎ی تردیدند نشد از سایه‎ی خود هم بگریزند دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند غرق دریای تو بودند...
  13. eksir

    شعر نو

    روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید كور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ دوره گردی خواهم شد كوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آی...
  14. eksir

    شعر نو

    درسرای ما زمزمه ای، درکوچه ما آوازی نیست شب گلدان پنجره ما را ربوده است پرده ما دروحشت نوسان خشکیده است اینجا ای همه لب ها، لبخندی ابهام جان را پهنا می دهد پرتو فانوس ما، در نیمه راه میان ما و شب هستی مرده است ستون های مهتابی ما را پیچک اندیشه فرو بلعیده است اینجا نقش گلیمی و آنجا نرده ای...
  15. eksir

    شعر نو

    صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف، درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است
  16. eksir

    شعر نو

    بايد كتاب را بست. بايد بلند شد در امتداد وقت قدم زد، گل را نگاه كرد، ابهام را شنيد. بايد دويدن تا ته بودن. بايد به بوي خاك فنا رفت. بايد به ملتقاي درخت و خدا رسيد. بايد نشست نزديك انبساط جايي ميان بيخودي و كشف.
  17. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    آه ، اگر باید زندگانی را به خون ِ خویش رنگ ِ آرزو بخشید و به خون ِ خویش نقش ِ صورت ِ دلخواه زد بر پرده ی امید من به جان و دل پذیرا می شوم این مرگ ِ خونین را
  18. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
  19. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    چون مرغکان گلشن تصویر شیونم هرگز به گوش آن گل خرم نمی رسد با آن که همچو آینه ام در غبار غم گردی ز من به خاطر همدم نمی رسد
  20. eksir

    اي بابا اشكمان سرازير گرديد

    اي بابا اشكمان سرازير گرديد
بالا