از در درآ درآ که دلم بی قرار توست
گلزار من شکفته ی ابر بهار توست
ای روشنایی سحر ای لطف صبحدم
بیدار چشم شب همه در انتظار توست
پنهان نمی شوی که تویی نورافتاب
در پرده ای و ماه همان پرده دار توست
در پرده تیغ آتش خورشید کی ش؟
در این کبود سرد شکاف از شرار توست
اجر شکیب دشت بر ایام سرد دی
گل خند و خنده...
چراغ خاموش است
دریچه باز
و باد پرده ی افتاده را
به شیشه می کوبد
غبارهای خیابان
به روی فرش نشسته اند
آینه تار است
تمام در
اصابتی ست مداوم
میان دو دیوار
چراغ خاموش است
صداي تند تنفس به گوش می آید
و دست
دست ملتهبی بر جدار می ساید