نتایح جستجو

حافظ حافظ يا رب اندر دل آن خسرو شيرين انداز که به رحمت گذري بر سر فرهاد کند! :gol:

آن‌چه در مدت هجر تو کشيدم هيهات! در يکي نامه محال است که تحرير کنم! :gol: چه جوريه بچه‌ها؟ من گاهي اوقات به خاطر شرمندگيم شعر نمي‌ذارم... يکي به دليل اين که خود شعرها قشنگن و ديگه اين که شرمنده مي‌شم يکجانبه از شعري که مي‌ذارم تشکر بشه. من تا وارد مشاعره مي‌شم زود دکمه امتيازم غيرفعال ميشه!

در همه دير مغان نيست چو من شيدايي خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي

بيا تا ره سپاريم به محبس تا نغمه سردهيم تنها چون مرغان در قفس و آن‌گاه که بخشايش از من مي‌طلبي من به زانو فتاده بخشايش از تو مي‌طلبم که همي خواهيم زيست به نيايش به آواز به روايت افسانه‌هاي ديرباز "شکسپير"

با سپاس! اگر پرسشي از اجتماع کفر و دين داريد، مي‌توانيد به نوشته "با کافران خداپرست" مراجعه فرماييد. :gol:

دل چو از پير خرد نقل معاني مي‌کرد عشق مي‌گفت به شرح، آن‌چه بر او مشکل بود! :gol:

وقتي به محاورات خيلي خودماني نسل جوان امروز مراجعه مي‌کنيم، به کلمات و اصطلاحاتي برمي‌خوريم که نه منطبق با "زبان معيار" است و نه در واژه‌هاي "عاميانه" يافت مي‌شود. بلکه اين اصطلاحات خودماني را به قول دکتر محمود اکرامي،بايد جزو "زبان مخفي"اش دانست. برخي از اين واژه‌ها به قدري معروف شده‌اند که...

يک عمر اگر سوختم و ساختمت امروز چنان شدي که مي‌خواستمت "مشيري"

عاشقي را شرط تنها ناله و فرياد نيست تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست! (نمي‌دونم چرا باز کليد تشکرم غيرفعال شده،‌آخه شعر بعضي‌هاتان خيلي زيباست. مي‌روم برمي‌گردم شايد درست شه) :gol:

اين شعر زيبا مرا ياد صداي خواجه نوري مي‌اندازد، سپاس! :gol: روزها بايد که تا گردون گردان يک شبي عاشق را وصل بخشد يا غريبي را وطن

حافظ حافظ تا به گيسوي تو دست ناسزايان کم رسد هر دلي از حلقه‌يي در ذکر يارب يارب است! :gol:

مرا به هيچ بدادي و من هنوز برآنم که مويي از سر تو به عالمي نفروشم! :gol:

تا درخت دوستي کي بر دهد حاليا رفتيم و تخمي کاشتيم :gol:

سحر بلبل حکايت با صبا کرد که عشق روي گل با ما چها کرد :gol:

"روحيه پرسش‌گري" از شاخصه‌هاي جامعه‌اي توسعه‌يافته است. به‌خصوص از جانب "شهروندان" نسبت به "دولت‌مردان". نظامي ديني مثل ما اگر به واقع "علوي" باشد، به شهروندانش اجازه مي‌دهد بدون ترس و شرم سخن خود را با مسئولان مطرح کنند و پاسخ منطقي بگيرند.(اشاره به کلامي از علي) برعکس در جامعه‌اي بسته و توسعه...

نه حوصله آن‌که دليرت بينم نه طاقت آن‌که دير ديرت بينم (سلام ياسرجان! ببخشا که امتيازم غيرفعال شده است،‌ بيش از اين‌ها امتياز داري و مستغني از اين‌ها هستي!) :gol:

خب در کنار بحث "عدالت‌ورزي" و "مهر ورزي" و "خدمت به خلق خدا" بزرگترين وعده‌ ايشان "بهبود وضع اقتصادي" بود... وعده بزرگ ايشان نيز در سال جديد(پيام نوروزي) برنامه ريزي براي جامعه جهاني بود! خب حتما "مي‌شود و مي‌تواند" اگر چنين باشد ما که بدمان نمي‌آيد و بخيل نيستيم! خداوند توفيقش دهد. موش بخوردت...

در عين ناتواني همچون نسيم خوش باش! بيماري اندرين ره خوشتر ز تندرستي! "حافظ"

دور شو از برم اي واعظ و افسانه مگوي! من نه آنم که دگر گوش به تزوير کنم! "حافظ"

سال‌ها پيش از کنار اين شعر بي‌اعتنا مي‌گذشتم،‌ چندسال بين من و اين شعر فاصله‌ شد با مطالعه‌ي مکتب "رومانتيسم" و تمرکز بر يافتن معناي مرگ و زندگي. پس از اين‌همه روزي اتفاقي به تماشاي فيلم تشييع جنازه شاملو نشسته بودم:‌ تلفيق شعر و صداي حزين شاملو و تصوير تشييع‌اش، چنان منقلبم کرد انگار به تازگي...