نتایح جستجو

حافظ حافظ يا ملجأ البرايا يا واهب العطايا عطفا علي مقل حلت به الدوايا (به مناسبت شب جمعه)

حافظ حافظ تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين خدا گواست که هرجا که هست با اويم

حافظ حافظ مرا در منزل جانان چه امن و عيش چون هردم جرس فرياد بر مي‌دارد که بربنديد محمل‌ها!

دوست گرامي! تسليت و هم‌دردي مرا پذيرا باشيد. مي‌دانم که هيچ‌کس جاي برادر عزيزتان را نخواهد گرفت، اما اين هم واقعيتي است که برادران زيادي نيز در اينجا داريد. خدواند روح آن عزيز سفر کرده را قرين رحمت و شادي کند. :gol:

ياري اندر کس نمي‌بينم! ياران را چه شد؟ دوستي کي آخر آمد، دوستداران را چه شد؟

شرمنده‌ام!‌ فقط فرصت شد امضاي قشنگتان را بخوانم. برقرار باشيد :gol:

شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان و نه پروانه ندارد به سخن پروايي حافظ

دوست متفکرم جناب سقراط! از شما بعيد بود با تمام تيزبيني‌تان، چنين کم‌دقت باشيد! کاش نخست به محتواي اعتقاد و ادعاي "محي الدين" توجه مي‌‌کرديد بعد به مذهبش فتوا مي‌داديد! عزيزم! با اين‌که ادعايت را رد نمي‌کنم و واقفم که "ابن عربي" در شريعت و فقاهت، مالکي بوده است، اما عرفا خودشان را نه شيعه...

همه‌ي راه‌ها! همه‌ي راه‌ها! خب توحيد گوهر مشترک اديان است. به محتواي اين عبارات توجه کنيد: بگو اي اهل کتاب!‌ بياييد بر سر سخني که بين و ما و شما "يکسان" است بايستيم: "که جز خداوند را نپرستيم و براي او هيچ‌گونه شريکي نياوريم(=توحيدذاتي و عبادي) و هرکس از ما ديگري را به جاي خداوند،‌ به خدايي...

يا رب مگيرش ار چه دل چون کبوترم افکند و کُشت و حُرمت صيد حرم نداشت حافظ

ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم واندرين کار دل خويش به دريا فکنم حافظ

وقت رفتن در آغوشم کشيد و گفت: اگر روزي به اين نتيجه رسيدي که نمي‌تواني خوب باشي، لااقل بد نباش! ديگر نديدمش...:gol:

پاسخ به دوستانم:‌ کامران و طراوت پاسخ به دوستانم:‌ کامران و طراوت با اين که کافرم اما از کفرِ نااميدي گريزانم! ترجيح مي‌دهم حتا بي‌کتاب به زندگي ادامه بدهم، شايد داستانش خود کتابي شد!

تأخيرم در تسليت و اعلام هم‌دردي‌ام به دوستان هنرمندم، به دليل "تازه وارد" بودنم است. نيز به اين سبب که دير به اين مطلب برخوردم. روح زيبايش شاد! :gol:

آموخته‌ام که بياموزم! زمان در گذر است، ناداني آدمي عظيم‌تر از آموخته‌هاست. "خودآگاه"‌ به آنچه هستم باشم:‌ متواضع که مردني هستم و زمان در گذر است... پس آموخته‌ام که بياموزم پيش از آن‌که بياموزانم! :gol:

حق با شماست: اگر هر کتابي را نماينده‌اي از تجربه بشري در نظر بگيريم که بايد چنين باشد. جا گذاشتن آن‌ها سقوط از پشت بام تاريخي است که بر آن ساکنيم!

به نظر من عمق فهم و معلومات هر کسي به ميزان و سطح تحصيلات آکادميکش نيست به طرح سوالاتي است که مطرح مي‌کند. من به اين سوال جواب نمي‌دهم و به تقدير از خود سوال بسنده مي‌کنم!

دوست عزيزم در قرآن به حجاب آن هم با تاکيد بر تقدم "حجاب باطني" اشاره شده است. اما نوع حجاب به معناي پوشش ظاهري به فرهنگ منطقه جغرافيايي بر مي‌گردد. اصل حجاب را مي‌توان به بحث عقلي کشاند اما نوعش را به نظر من خير،‌ چون عرف تعيين کننده اش است نه عقل

اين جمله هم حديثي از امام رضا(ع) يا ائمه معصومين بود؟

فرمايش شما در بازگشت ترس از مرگ به ذهن کاملا درست و دقيق بود. اما ذهنيت‌هاي در ترس يا عدمش متکثر است. ذهنيت شما هم يکي آن آنها. خواستم بدانم کدامينش است. سپاسگزارم