نتایح جستجو

پرسون پرسون یواش یواش اومدم در خونتون ترسون ترسون لرزون لرزون اومدم در خونتون یک شاخه گل در دستم سرراهت بنشستم از پنجره منو دیدی مثل گلها خندیدی آه به خدا آن نگهت از خاطرم نرود آه به خدا آن نگهت از خاطرم نرود *** پرسون پرسون یواش یواش اومدم در خونتون ترسون ترسون لرزون لرزون اومدم در خونتون یک...

شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است ذهنی، که رموز عشق داند، عشق است مهری، که تو را از تو رهاند، عشق است لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است

گفتم: دل من، گفت که: خون کرده‌ی ماست گفتم: جگرم، گفت که: آزرده‌ی ماست گفتم که: بریز خون من، گفت برو کازاد کسی بود که پرورده‌ی ماست

ای دوست، به دوستی قرینیم تو را هر جا که قدم نهی زمینیم تو را در مذهب عاشقی روا نیست که ما، عالم به تو بینیم و نبینیم تو را

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد وخاصیت عشق اینست. کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم،آنوقت میان دو دیدار قسمت کنیم. ..... بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.

ديد مجنون را يكي صحرانورد در ميان باديه بنشسته فرد ساخته بر ريگ ز انگشتان قلم مي زند حرفي به دست خود رقم گفت اي مفتون شيدا چيست اين مي نويسي نامه سوي كيست اين هرچه خواهي در سوادش رنج برد تيغ صرصر خواهدش حالي سترد كي به لوح ريگ باقي ماندش تا كسي ديگر پس از تو خواندش گفت شرح حسن ليلي مي دهم خاطر...

دستم نداد قوّت رفتن به پیشِ دوست چندی به پای رفتم وچندی به سر شدم

با یار به بوستان شدم رهگذری کردم نظری سوی گل از بی نظری آمد برمن نگار ودر گوشم گفت: رخسار من اینجا وتو در گل نگری؟

حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد بنمود جمال و عاشق زارم کرد من خفته بدم به ناز در کتم عدم حسن توبدست خویش بیدارم کرد

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد..

اشکالی نداره. مهم نیست.

ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من ترسم صدای پای تو خوابست و بیدارش کند..

خدايا كفر نمي گويم……… پريشانم خدايا كفر نمي گويم پريشانم چه مي خواهي تو ازجانم مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي خداواندا اگر روزي زعرش خود به زير ايي لباس فقر بپوشي غرورت رابراي تكه ناني به زير پاي نامردان بياندازي و شب آهسته و خسته تهي دست و زبان بسته به سوي خانه باز آيي زمين و آسمان را...

هر روز دلم در غم تو زار تر است وز من دل بی رحم تو بی زار تر است بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا حقا که غمت از تو وفادار تر است

بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم دل به تو دادم . در دام افتادم . از غم آزادم دل به تو دادم . فتادم به بند ای گل بر اشک خونینم نخند سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز چه شد آنهمه پیمان . که از آن لب خندان بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن کی آیی به برم . ای شمع سحرم در بزمم نفسی...

در آن نفـــــــس كه بميــــــــــرم، در آرزوي تـــو باشــــــــم بدين اميــــــد دهـــم جان، كه خــاك كـــــوي تو باشـــم

تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد ای شاخ گل رعنا از بهر که میرویی امروز که بازارت پرجوش خریدار است دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی

دلم کافر شد و گفتم خدا تو بهشت زندگانی را صفا تو غم پنهان خود را با که گویم توبامن،بی من ومن بی تو،باتو

در آن چشمان زیبا عشق و ناز است خوشا چشمی که بر چشم تو باز است اگر در سینه ات دل نیست؛غم نیست همین چشمان تو عاشق نواز است

ای همیشه خوب....... ماهی همیشه تشنه ام در زلال لطف بیکران تو می برد مرا به هر کجا که میل اوست موج دیدگان مهربان تو زیر بال مرغکان خنده هات زیر آفتاب داغ بوسه هات _ای زلال پاک_ جرعه جرعه جرعه میکشم ترا به کام خویش تا که پر شود تمام جان من ز جان تو! ای همیشه خوب! ای همیشه آشنا! هر طرف که...