نتایح جستجو

  1. mahyam68

    شعر نو

    بر سرمای درون همه لرزش دست ودلم ازآن بود که عشق پناهی گردد پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق آی عشق چهره آبی ات پیدا نیست و خنکای مرهمی برشعله زخمی نه شورشعله برسرمای درون آی عشق آی عشق چهره سرخت پیدا نیست غبار تیره تسکینی بر حضور وهن ورنج رهایی بر گریز حضور سیاهی برآرامش آبی وسبزه برگچه بر...
  2. mahyam68

    هیچی.. میخواستم ازتون بخوام بیاین تو اون صفحه با غارت بیت بگین؛آخه کسی نبود... که تا اومدم دیدم...

    هیچی.. میخواستم ازتون بخوام بیاین تو اون صفحه با غارت بیت بگین؛آخه کسی نبود... که تا اومدم دیدم جواب دادین
  3. mahyam68

    مشاعره از اون طرف

    الا یا ایها الساقی ادر کأسا ونا ولها که عشق آسان نمود اول ولی افتادمشکلها
  4. mahyam68

    ترانه ها و تصنیف ها...

    دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره نداره دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره نداره چرا این در و اون در میزنی ای دل غافل دیگه دل بستن و دل بریدن فایده نداره، نداره وقتی ای دل به گیسوی پریشونی میرسی خودتو نگه دار وقتی ای دل به چشمون غزل خون می رسی خودتو نگه دار دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره...
  5. mahyam68

    ترانه ها و تصنیف ها...

    اون دوتا مست چشات منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگات داره آبم میکنه اون دوتا مست چشات منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگات داره آبم میکنه داره میمیره دلم واسه مخمل نگات همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات مثل یک رویای خوش پا گرفتی تو شبام از یه دنیای دیگه قصه ها گفتی برام هنوز از هرم تنت داره می...
  6. mahyam68

    ترانه ها و تصنیف ها...

    هزار و یک شب اگر که جای دل دریای خون درسینه دارم ولی درعشق تو دریایی از دل کم میارم اگرچه روبرویی مثل آیینه با من ولی چشمام بس ام نیست برای سیر دیدن نه یک دل نه هزار دل همه دلهای عالم همه دلهارو میخوام که عاشق توباشم تویی عاشق تر از عشق تویی شعرمجسم توباغ قصه از تو سحر،گل کرده شبنم توچشمات...
  7. mahyam68

    غزل و قصیده

    ساعت دو شب است که با چشمِ بی‌رمق چیزی نشسته‌ام بنویسم بر این ورق چیزی که سال‌هاست تو آن را نگفته‌ای جز با زبان شاخه‌گُل و جلدِ زرورق هر وقت حرف می‌زدی و سرخ می‌شدی... هر وقت می‌نشستی به پیشانی‌اَت عرق... من با زبانِ شاعری‌ام حرف می‌زنم با این ردیف و قافیه‌های اَجَق وَجَق این‌بار از زبان غزل...
  8. mahyam68

    شعر نو

    کسی که مثل هیچکس نیست من خواب دیده ام که کسی میآید من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام و پلک چشمم هی میپرد و کفشهایم هی جفت میشوند و کور شوم اگر دروغ بگویم من خواب آن ستاره ی قرمز را وقتی که خواب نبودم دیده ام کسی میآید کسی میآید کسی دیگر کسی بهتر کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست ، مثل انسی...
  9. mahyam68

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    من همان قاب تهی خسته و بی تصویرم که برای تو و تصویر دلت میمیرم! از من آزرده مشو میروم از خانه تو قبل رفتن تو بدان عاشق و بی تقصیرم
  10. mahyam68

    اشعار و نوشته هایِ طنز‍😀

    دید مجنون دختری مست و ملنگ در خیابان با جوانانی مشنگ خوب دقت كرد در سیمای او دید آن دختر بُود لیلای او با دلی پردرد گفتا این چنین حرف ها دارم بیا (پیشم بشین) من شنیدم تازگی چت می كنی با جوانی اهل تربت می كنی نامه های عاشقانه می دهی با ایمیل از ( توی) خانه می دهی عصرها اطراف...
  11. mahyam68

    مشاعره با سخنان بزرگان

    من همه چیزهایی که تو دوست داری دوست دارم: روح شادی،زمین تازه ملبس به برگهای تازه وشب پر ستاره. پاییزشب و صبح،آنجا که مه طلایی زاده میشود. پرسی بیس شی شلی
  12. mahyam68

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    معصیت را خنده می آید زاستغفار ما شهری اندرطلبت سوخته در آتش عشق
  13. mahyam68

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    میل من سوی وصال وقصد اوسوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست:gol:
  14. mahyam68

    شعر نو

    دهانت را مي‌بويند مبادا گفته باشي دوستت دارم دلت را مي‌پويند مبادا شعله‌اي در آن نهان باشد دهانت را مي‌بويند مبادا گفته باشي دوستت دارم دلت را مي‌پويند مبادا شعله‌اي در آن نهان باشد روزگار غريبي‌ست نازنين روزگار غريبي‌ست نازنين و عشق را كنار تيرك راهبند تازيانه مي‌زنند عشق را در پستوي خانه نهان...
  15. mahyam68

    شعر نو

    پوچ... دیدگان تو در قاب اندوه سرد وخاموش خفته بودند زودترازتو ناگفته ها را با زبان نگه گفته بودند از من وهرچه در من نهان بود می رمیدی می رمیدی یادم آمد که روزی در این راه نا شکیبا مرا در پی خویش می کشیدی می کشیدی آخرین بار آخرین بار آخرین لحظه تلخ دیدار سر به سر پوچ دیدم جهان را باد نالید ومن...
  16. mahyam68

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    بوسه ای بخشید و خوابم کرد و رفت با لب لعلش خرابم کرد و رفت با نگاهش جسم و جانم را بسوخت بعد هم عاشق خطابم کرد و رفت رهزن دل بود چشم مست او ز آتش عشقش کبابم کرد و رفت اشک ریزان همچو شمعی تا سحر سوختم چندانکه آبم کرد و رفت عاقبت در جمع عاشقهای خویش عارفانه انتخابم کرد و رفت دید رسوا گشته...
  17. mahyam68

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    مشو ای دل تو دگرگون که دل یار بداند مکن اسرار نهانی که وی اسرار بداند
  18. mahyam68

    مناظره(گفتگو با اشعار)

    ببردازمن قرار و طاقت و هوش بت سنگين دل سيمين بناگوش نگارى چابكى شنگى كله دار ظريفى مهوشى تركى قباپوش ز تاب آتش سوداى عشقش بسان ديگ دايم مى زنم جوش چو پيراهن شوم آسوده خاطر گرش همچون قبا گيرم در آغوش اگر پوسيده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش دل و دينم ، دل و دينم ببردست برو دوشش...
  19. mahyam68

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    خدا گفت:زمین سردش است.چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟ لیلی گفت:من. خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت. سینه اش آتش گرفت.خدا لبخند زد.لیلی هم. خداگفت:شعله را خرج کن.زمینم را به آتش بکش. لیلی خودش را به آتش کشید.خداسوختنش را تماشامی کرد. لیلی گر می گرفت.خدا حظ می کرد. لیلی می...
  20. mahyam68

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    خدا مشتی خاک را برگرفت.می خواست لیلی رابسازد، از خود در آن دمید. ولیلی پیش از آنکه با خبر شود،عاشق شد. سالیانیست که لیلی عشق می ورزد.لیلی باید عاشق باشد. زیرا خدا در او دمیده است و هرکه خدا در او بدمد،عاشق میشود. لیلی نام تمام دختران زمین است؛نام دیگر انسان. خدا گفت:به دنیایتان می آورم تا عاشق...
بالا