نتایح جستجو

سلام علی جون تولدت مبارک من همین الان خبر دار شدم بهت تبریک میگم ایشالله که همیشه شاد باشی چشم آبی من:gol:

تا خلق جهان دست بدارند ز من دیوانگیی بهانه خواهم کردن

سلام فرزادجان آها چی آواتارم مبارک باشه ممنون عزیزم راستی بیا اینجا یه امضا از خودت بذار ممنون میشم http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=832538#post832538

سلام کار و زندگی نمیذاره زیاد بتونم بیام ولی هستم تا حدودی

شوریده کرد شیوه‌ی آن نازنین مرا عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا غم همنشین من شد و من همنشین غم تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا زینسان که آتش دل من شعله میزند تا کی بسوزد این نفس آتشین مرا ای دوستان نمیدهد آن زلف بیقرار تا یکزمان قرار بود بر زمین مرا از دور دیدمش خردم گفت دور از او دیوانه میکند...

مرسوم طمع مدار و تشریف مپوش ادرار قلم بر نه و انعام مخور

من شاهد و می دارم و باغی چو بهشت ویشان همه در حسرت این میسوزند

تا ساخته شخص من و پرداخته‌اند در زیر لگد کوب غم انداخته‌اند

یک روز اگر باده‌ی صافی نخورم ده شب ز خمار خواب نتوانم کرد :gol:

سلام مرمر عزیزم هستم ولی این ارور نمیذاره پیامم بیاد من برم تا این ارور اعصاب منو .......... تا بعد مرمر جون OK

:gol::gol::gol::gol: مروت گر چه نامی بی‌نشان است نیازی عرضه کن بر نازنینی :gol::gol:

محسن جان خوشحال میشم امضات رو توی این تاپیک ببینم * شیخ بهایی *

سلام نغمه جان اگه دوست داشتی یه سر اینجا بزن * شیخ بهایی *

سلام بله چرا اجازه نباشه حتما این کار رو بکن

غزل غزل این غزل زیبا از شیخ بهایی تقدیم به همه شما دوستان ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی دین و دل به یک دیدن، باختیم و...

رباعی رباعی ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما درهم شده خلقی، ز پریشانی ما بت در بغل و به سجده پیشانی ما کافر زده خنده بر مسلمانی ما :gol:

قطعه قطعه یکی دیوانه‌ای را گفت: بشمار برای من، همه دیوانگان را جوابش داد: کاین کاریست مشکل شمارم، خواهی ار فرزانگان را :gol:

ممنون قطعا همینطور خواهد بود :w30:

مستزاد مستزاد هرگز نرسیده‌ام من سوخته جان، روزی به امید وز بخت سیه ندیده‌ام، هیچ زمان، یک روز سفید قاصد چو نوید وصل با من می‌گفت، آهسته بگفت در حیرتم از بخت بد خود که چه سان؟ این حرف شنید :gol:

مخمس مخمس این شعر زیبا از شیخ بهایی رو قطعا شنیدید!! تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم...