در آبهاي سبز تابستان
تنهاتر از يک برگ
با بار شاديهاي مهجورم
در آبهاي سبز تابستان
آرام مي رانم
تا سرزمين مرگ
تا ساحل غمهاي پائيزي
در سايه اي خود را رها کردم
در سايهء بي اعتبار عشق
در سايهء فرّار خوشبختي
در سايهء نا پايداريها
شبها که مي چرخد نسيمي گيج
در آسمان کوته دلتنگ
شبها که مي پيچد مهي...