در جمع مهربانان
ما را چه مي شود كه نمي گوييم ديگر
شعري براي جنگل
شعري براي شهر
شعري براي سرخ گلي
قلبي زخمي ستاره يي؟
آيا شكوه حادثه مبهوت كرده است
انبوه
شاعران را ؟
چنگ گسيخته
و زخمه ات شكسته
مقهور مي نشيني و ناباور
از رود رهگذر
چنگ گسستگي را با زخمه شكسته رها كرده يي
بيزار زندگي
وز تنگناي پنجره...