نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در صدر روم است ترا منزل و جائي باشد که به ما هديه کني عشق و صفائي ما منتظر شعر تو هستيم و سرائي چون دير کني داد زنم : اي دوست کجائي ! ؟ سلام خوش امدي عزيز
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    یک به یک اسرار دل بنگر که پیدا می شود عاشق بی دل چنین از غصه شیدا می شود
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    یاری ز ره رسیده , بُوَد "نگار" نامش دنیا شود خدایا همه شیرین به کامش سلام به شما دوست عزيز:gol:
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    محبت ره به دل دادن؛ صفاي سينه مي خواهد کنار يکدگر بودن ؛ "دل بي کينه" مي خواهد سلام به همگي دوستان شعر و ادب:gol:
  5. *zahedan

    مشاعره با اشعار بداهه ...

    در دل من رخنه کردی با سلاحی بی نظیر با فقط یک تیر گشتم ، روبراه و سر بزیر :redface: یارب این چشم است یا کشتارگاه عاشقان کس ندیدم جان دهد ،با نیزه از جنس حریر در دلم جای تو خالی بود و پُر بود ازنیاز هیچ سربازی ندارد آرزو گردد اسیر :) گرچه در بند نگاهت عقل و دین را باختم بردم از وقتی که گفتی...
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ای مرگ میرسی به من اما چقدر زود ای عشق میرسی به من اما چقدر دیر
  7. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نگاهي مي كنم از دور آن رخسـار نيكو را نميخواهم ز عشق خويشتن ، آگه كنــم او را ممنون از شعرهاي زيبايت ، شب شما خوش:gol:
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دادیم به یک جلوهٔ رویت دل و دین را تسلیم تو کردیم هم آن را و هم این را
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    اگرچه زندگی امید , اگرچه مرگ چاره ساز ... ولی به داد دَرد من نه این نه آن نمی رسد ..!
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم در سینه می‌لرزد ز چین زلف او آری کبوتر می‌تپد هر جا پر شاهین شود پیدا
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نمي داند كسي كآندر سرزلفش چه خونها شد وليكن مو به مو اين داستان را شانه مي داند نصيحت گر چه مي پرسي علاج جان بيمارم اصول اين طبابت را فقط جانانه مي داند
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست مي دارم من اين ناليدن دلسوز را تا به هر نوعي که باشد بگذرانم روز را
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    مـا ره بـه کـوی عـافـیـت دانـیـم و مـنـزلـگـاه انس ای در تــکــاپــوی طـلـب گـم کـرده ره بـا مـا بـیـا
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    لحظه ي ديـدار مــا هم ، لحظه اي بـس دور نيست اين دل تاريـك من هم ، تا ابـد بي نور نيست
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست آن زمان هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    يوسف من گمگشته است و باز نميگردد به کنعان نيست همراه و همدل با من و نميبيند حال پريشان
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    شب شد که شکوه ها زه دل تنگ بر کنيم ناليم آنقدر که دلي را خبر کنيم
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    " دلم گرفته " از این ساده تر چه باید گفت ؟ کنار پنجره با چشم تَـر چه باید گفت ؟ ♥
  20. *zahedan

    مشاعره با اشعار بداهه ...

    راهيان کوي دلبر جمله هشيارند و مَست قلب عاشق سوي معشوق است از روز اَلَست با نگاهي دين وايمان ، جان رَود در راه دوست واي بر آن لحظه اي کـه آرم دل يارم بدَست:redface:
بالا