سایه ها
در سکوت دلنشین نیمه شب
میگذشتیم ازمیان کوچه ها
راز گویان هر دو غمگین هر دو شاد
هر دو بودیم ازهمه عالم جدا تکیه بر بازوی
من میداد گرم شعله ور ازسوز خواهش ها تنش
لرزشی بر جان من میرخت نرم
ناز آن بازو به بازو رفتنش
در نگاهش با همه پرهیز و شرم
برق میزد آرزویی دلنشین
در دل من با...