نتایح جستجو

  1. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    نیم ساعتی گذشت و سرو کله عاقد پیدا شد و رفتیم تو اطاق عقد. عاقد و همراهش شروع به در آوردن دفتر و دستکشون کردند. من از نگرانی و هیجان داشتم میمردم اما امیر کاملا خونسرد بود. عمه امیرم تو اطاق عقد بود و در گوشم بشوخی گفت وقتی خواستی بعله بگی پای امیرو لگد کن تا بدونه که همیشه حرف حرف توئه...
  2. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    با هم رفتيم و آزمايش داديم و بعدش رفتيم پهلوي يکي از فاميلهاي دورمون که کارش مددکاري اجتماعيه و تمام ماجرا رو براش تعريف کرديم و اون گفت که حتي اگه هديه هم مياوردي ناپدري نرگس يه بهانه ديگه ميگرفت. خيلي دوست داشتم ميتونستم کاري کنم که حداقل نرگس ناراحت نباشه و يا ناراحتيش کم بشه. اما تو اون...
  3. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    مشغول دادن امتحانات آخر ترم بودم. خيلي حواسم پرت بود ، هم دلشوره داشتم و هم هيجان. دائم با حرفهاي ناپدريم و ايرادهايي كه از خانواده امير ميگرفت آزرده ميشدم. هيچ وقت فكر نميكردم كه ناپدريم اخلاقهاي اينطوري داشته باشه. مامانم بيچاره شده بود سپر بلا و يكسره بايد ناپدريمو آروم ميكرد. همه درسهام...
  4. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    و اما حال و اوضای من بيچاره تو ايران : همه ما از اينكه امير قراره بياد خيلي خوشحال بوديم ‏، مادر و پدر امير از دو جهت خوشحال بودن يكي از اين جهت كه پسرشون داشت عروسي ميكرد و ديگه اينكه توي يك سالي كه امير نبود خيلي تنها بودن و اين اولين بار بود كه امير براي مدتي طولاني ازشون دور بود. از نصفه...
  5. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    قرار روز حنابندون ، عقد و عروسي گذاشته شد و دنبال كارهاي عروسي افتاديم. اول از همه بايد سالن عروسي رزرو ميكرديم با تهيه و تدارك وسايل سفره عقد. مامانم در عين اينكه خيلي با سليقه بود و خانواده امير هم به ما گفته بودند كه در مورد خرج عروسي نگراني نداشته باشيم ، سعي ميكرد همه چيز رو در عين شيكي...
  6. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    از اون روز افتادم دنبال جور کردن مدارک. از هر چیزی که میشد یه مدرک تهیه کردم. از نمرات رسمی دانشگاه و برگه ای که نشون میداد هنوز دانشجو هستم تا مدرکی که نشون میداد که دانشگاه داره پول تحصیلمو میده (خدائیش دمشون گرم) و حتی یه برگه از بانک که نشون میداد کلی پول تو بانک دارم. عموم یه چند هزار...
  7. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    با اينكه از دنياي من فقط يك نفر كم شده بود خيلي احساس تنهايي ميكردم. شبي كه امير رفت اصلا نخوابيدم. وقتي رسيدم خونه همش فكر ميكردم كه الان امير تو هوائه ، الان امير رسيده ، الان سرماخوردگيش چطوره؟ و اينجور چيزها. حالت صورتش تو اون روز آخر كه با حال مريضي مشغول بستن چمدوناش بود دائم تو ذهنم...
  8. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    يارو از تعجب داشت شاخ در مياورد که من سريع اشتباهمو تصحيح کردم و با خنده گفت که ۶ هفته بعد برای گرفتن ويزا بيام و اون مدرک هم از شرکت بيارم. چند روز بعدش برگشتم ايران ، کلی خرت و پرت برای نرگس خريده بودم. از جمله يه اسفنج طبيعی که برای حموم بود و يه کيف چرمی و چند تا چيز کوچيک ديگه که همرو...
  9. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    نامه پذيرش رو که دريافت کردم اولش خيلی خوشحال شدم. به نرگس زنگ زدم و خبردادم و بعد رفتم که تو محل يه قدمی بزنم و ناگهان اين فکر که ممکنه ديگه نرگسو نبينم به ذهنم افتاد. راستش قبل از اون بصورت جدی به اين مسئله فکر نکرده بودم. البته هنوز ويزای آمريکا رو نداشتم ولی اگه بهم ويزا ميدادن چی؟ ما...
  10. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    نرگس: الو امير: سلام نرگس جان نرگس: ميخواستم چند کلمه باهات صحبت کنم امیر: بگو نرگس جان نرگس : چرا اون حرفها رو جلوی مادرم زدی امیر: کدوم حرفها رو؟ نرگس: همون که گفتی من مثل خواهرتم. امیر: آخه نرگس (پریدم تو حرف امیر): من میدونم تو برای چی این حرفها رو میزنی، فکر میکنی که...
  11. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    میخوام اینو به خانمهای عزیز بگم که آقایون خیلیهاشون اینطورین و بنا به مشکلات و گرفتاریها گاهی رفتارشون تغییر میکنه. بنابراین هر وقت یه همچین چیزی پیش اومد دو دستی نزنین تو سرتون و فکر نکنید که ای وای لابد منو دیگه دوست نداره و دنبال یکی دیگه رفته. یه کم صبر کنید و بعداً ته توی قضیه رو در...
  12. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    یه احساس خاصی داشتم. اولین بار بود تو زندگیم که یه نفر رو تو دلم راه داده بودم. البته ما هنوز در ظاهر همونطور رفتار میکردیم جوری که هر کس منو و امیر رو با هم میدید فکر میکرد برادر و خواهریم. من که اینطوری خیلی ترجیح میدادم و امیر هم همین احساسو داشت. از این دختر و پسرهایی که همش دوست دارن به...
  13. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    مادرم: تا ميگم بريم سينما اين امير هميشه بهونه ميگيره و منو نمياره . از اين به بعد قرار ميزاريم و خودمون دوتايی ميايم. امير هم اگه پسر خوبی بود شايد با خودمون آورديمش. مادرم دختر نداشت و هميشه در آرزوی داشتن يک دختر بود. نرگس در مدت کوتاهی جای خودشو توی دل مادرم باز کرد (اتفاقی که من هميشه...
  14. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    مدتی بعد ما از اون خونه اساس کشی کرديم و منم همچنان مشغول درس خوندن برای کنکور بودم. کنکور در يکی از رشته های مهندسی در دانشگاه آزاد قبول شدم ،البته در دانشگاه سراسری هم زبان هم قبول شدم ولی تصميم گرفتم که رشته مهندسی رو انتخاب کنم. همونطور که قبلاْ گفتم پدرم آدمی بسيار خشک و مذهبی بود و...
  15. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    نوشته های سیاه رنگ از زبان نرگس و نوشته های آبی رنگ از زبان امیر هستند. برای ديدن يکی از دوستام که دانشجوی دانشگاه شريف بود رفته بودم دانشگاه شريف. داشتم دنبال ساختمان دانشکده شيمی ميگشتم . از يکی دو نفر پرسيدم ولی خوب متوجه نشدم که کجا بايد برم . در همين حين پسری که متوجه شده بود من...
  16. AsreJavan

    داستان واقعي دوستي عشق و ازدواج يك زوج موفق ايراني مقيم آمريكا

    با عرض سلام و خسته نباشی اگه اجازه هست می خوام داستان رو اینجا بذارم اخه صفحه خیلی سنگینه برای اونایی که دیال اپ دارن مشکل هست با تشکر
  17. AsreJavan

    رمان کژال

    اره می ذارم تا اخرین قسمت شو می ذارم ممنون میشم این قدر پست الکی ندین اخه هر جا رفتم شما پست الکی دادید در قسمت داستان ها و حكايت ها اگه من این پست ها را داده بودم گلابتون چطور بهم گیر میداد که پاکش کنم ولی به این یکی نه :warn: در ضمن شما مشکوک می زنید
  18. AsreJavan

    رمان کژال

    .اصلا یه دختر با صورت و موی سوخته که دیگه دزدیدن نداره ، پس چی بوده؟ هیچ جای بدنش سالم نمونده بود با خودش چیکار کرده بود؟ بلند شدم و دستام رو شستم و پرده ها رو زدم کنار و پنجره رو باز کردم .مامورا اون بیرون داشتن با اهالی حرف می زدن و یه چیزایی یادداشت میکردن حتما اونم برای تشکیل یه پرونده دیگه...
  19. AsreJavan

    رمان کژال

    برگشتم تو درمانگاه و آماده شدم برای کار. احتمال دادم که یا مسمومیت باشه یا شکستگی .زود تخت بیمار رو کمی کشیدمن جلو .جمعیت رسیده بودن تو حیاط درمانگاه . کمی رفتم جلو که نذارم همه بیان تو اما یه مرتبه خشکم زد چیزی رو که می دیدم باور نمیکردم .توی پتو یه چیزی سیاه مثل یه تنه درخت سوخته بود بقدری...
  20. AsreJavan

    رمان کژال

    بیا اینم ادامه داستان به خدا دست خودم نیست من نمی تونم وارد اون سایت بشم ای پی مو بستند با چند ای پی دیگه رفتم باز اونو بستند البته اینم تقصیر خودم بود که برای خودم مشکل تراشیدم این داستان هم مهدیه خانم برام پیام خصوصی میدن دستش هم درد نکنه...
بالا