ازپس یک سکوت بی انتها
ازپس یک انتظارجان فرسا
تورامیخوانم
پژواک صدایم احاطه میکند تمام حجم سرد و تاریک نبودت را
دلشوره همچون خفاشهای سیاه درخلوتم به پروازدرمی آید
وقلبم را به لرزه وامی دارند
انتظارنبودنت سخت است سخت است سخت
بدترازآن بی خبری است که جانم را به لب می رساند