ALIREZA.F.1988
پسندها
16,830

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • صــــــــــراط مستقــــــــــــــــیــم". ................ ...ختم قرآن مجیــــد در ماه رمضــــان 1437 ...رمضان مبارک
    دي : ميري خواستگاري دختر همسايه تون و با هم نامزد ميشين بعد از شش ماه دختره مريض ميشه و كم كم كور ميشه اما تو بخاطر پيماني كه با او بستي باهاش ازدواج مي كني و سالها با هم زندگي مي كنين . بهمن : با دختره مورد علاقه ات نامزد ميشين و بعد از 3 سال دوران نامزدي شيرين موقع عروسي سر سفره عقد عاقد سه بار از دختره مي پرسه آيا حاضره زن تو بشه و اون ميگه نه اسفند : يك روز اتفاقي چشمت به پير زن همسايه مي افته و ناخودآگاه عاشقش ميشي و موضوع رو به مامانت ميگي اما اونا مخالفت مي كنن و ميگن اين سن مامان بزرگتو داره اما تو ميگي مهم عشق و تفاهمه كه ما داريم سن و سال كه مهم نيست و با مخالفت شديد پدر و مادر با هم ازدواج مي كنين اما شب عروسي عروس از شدت خوشحالي سكته مي كنه و مي ميره.
    آبان : چپ و راست واست دوست دختر رديف ميشه و هميشه 30 - 40 تا دوست دختره آن لاين داري و 50 - 60 تا هم آف لاين . همه عاشقتن و مي خوان زنت بشن اما تو اصلاً علاقه اي به ازدواج نداري و سرانجام در سن 35 سالگي به علت مصرف زياد دوست دختر سكته مي كني و ميميري. آذر : سه بار ازدواج مي كني و از هر زنت صاحب 9 فرزند ميشوي . همه زنهات تو رو از خودشون بيشتر دوست دارن و هميشه بهت ميگن سرورم اگه چيزي ميل دارين واستون بيارم. هر سه زنت تو يك خونه در كنار هم زندگي مي كنن و اصلاً باهم مشكلي ندارن . كار بيرون از خانه هم انجام نمي دي فقط سرماه به سرماه ميري پول يارانه ات رو ميگيري (فكر كنم 31 نفر هستين هر كدوم 45 هزار تومان اوه چقدر ميشه) كلاً آدم خوشبختي هستي . دي : ميري خواستگاري
    شهريور : يه شب كه داري با موتورت ميري خيابون گردي تو يك خيابون تاريك ميبيني يك ماشين با شدت به يك دختره مي زنه و فرار مي كني . سريع مثل قهرمانان فيلماي هندي ميپري دختره رو بغل مي كني و مي بري به بيمارستان و خلاصه نجاتش مي دي اما دختره به كما رفته و پليسا هم فكر مي كنن تو باهاش تصادف كردي و ميگيرن زندانت مي كنن . بعد از 3 ماه دختره بهوش مياد و ميگه تو چه فداكاري كردي و پدر و مادرش ميان تو رو آزاد مي كنن . باباي دختره يك كارخونه دار ميلياردره و ميگه پسرم خيلي ازت خوشم مياد و دوست دارم دومادم بشي و خلاصه دوماد ميشي و تا آخر عمر فقط مي خوري و مي خوابي و سفر خارج ميري. مهر : عاشق دختري ميشي كه فكر مي كني اونم تورو خيلي دوست داره و بعد از يك دوران عاشقي سخت بالاخره به خودت جرات ميدي و ميري خواستگاري دختره اما دختره يك سيلي آبدار مي زنه تو گوشت و ميگه بي ناموس من تو رو مثل داداشم دوست داشتم اما تو سو استفاده كردي و تو تا آخر عمر ديگه ازدواج نمي كني.
    تير : ازدواج موفقي خواهي داشت و در تمام دوران زناشويي بمعناي كامل كلمه زن ذليلي . تمامي كارهاي خانه از قبيل پختن غذا و شستن ظرفها و جاروب زدن خانه و شستن لباس بچه ها با تو هستش . خانومت هميشه با شيلنگ تو رو كتك مي زنه . اگه غذايي كه مي پزي بد مزه باشه زنت قابلمه رو به فرقت مي كوبه . مرداد : احتمالاً بختتو بستن به خواستگاري هر دختري كه ميري به هفته نكشيده يه خواستگار عالي واسش مياد و عروس ميشه . كم كم معروف ميشي به بخت گشاي دختراي ترشيده .
    فال ازدواج پسران مجرد!!!


    فروردين : 46 بار به خواستگاري ميري و جواب رد مي شنوي اما در 47 امين بار در حاليكه در اوج نااميدي هستي جواب بله رو ميگيري و در كنار همسرت سالها به خوبي و خوشي زندگي مي كني. ارديبهشت : تا يكسال ديگه با دختر مورد علاقه ات ازدواج مي كني اما هنوز به شش ماه نكشيده بينتون اختلاف مي افته و كار به طلاق مي رسه . دختره مهريه اش كه 3000 سكه طلا هستش رو اجرا مي زاره و تو به زندان مي افتي تو زندان معتاد ميشي و هرويين مصرف مي كني و بعد از چندسال تحمل سختي و رنج در گوشه زندان ميميري. خرداد : تا دو سال ديگه ازدواج مي كني و با يك دختر بسيار زيبا كه خيلي هم دوستش داري اما شب عروسي موقعي كه مي خواي بري رو تخت پات به لبه تخت گير مي كنه و مي افتي سرت مي خوره به پايه تخت و درجا ميميري
    خانمه به شوهرش پیامک میده:??????
    سلام عزیزم، اگه موافقی بریم خونه مامانم عدد “۱”
    و اگه میخوای بریم خونه مامانت


    سینوس ۲۳به توان ۷ تقسیم بر ۲/۷۶۳ ضربدر
    ۶۵۷
    رادیکال ۵ به توان ۲ تانژانت ۷۸۶ مبنای ۲۱” رو پیامک کن
    سلام جناب مهندس:redface:
    خوبین ان شاالله؟ امیدوارم همیشه دلتون شاد باشه

    بابت همه محبتاتون ممنونم:gol::gol:
    حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست
    پیش مردم شمع در بر می‌کشد پروانه را...
    #صائب_تبریزی
     

    با سه تا شان رفته بودیم سینما
    بگذریم از ما بقیه ماجرا
    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
    او خرم کرد،
    او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
    یک دو ماهی یار من بود و پرید
    قلب من از عشق او خیری ندید
    آزیتای حاج قلی اصغر شله
    یک زمانی عاشقش گشتم بله
    بعد اوهم یار من آن یاس بود
    دختری زیبا و پر احساس بود
    بعد از این احساسی پر ادعا
    شد رفیق من کمی هم المیرا
    بعد او هم عاشق مینا شدم
    بعد مینا عاشق تینا شدم
    بعد تینا عاشق سارا شدم
    بعد سارا عاشق لعیا شدم
    پدرش آمد میان حرف او
    گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
    گرچه من هم در زمان بی زنی
    روز و شب بودم به فکر یک زنی
    لیک جز آنکه بداری مادری
    دل نمی دادم به هر جور دختری
    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
    واقعا ً که پوز بابا را زدی
     
     
     
     
     

    پسری با پدرش در رختخواب
    درد ودل می کرد با چشمی پر آب
    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
    زندگی از بهر من مطلوب نیست
    گو چه خاکی را بریزم توی سر
    روی دستت باد کردم ای پدر
    سن من از ۲۶ افزون شده
    دل میان سینه غرق خون شده
    هیچکس لیلای این مجنون نشد
    همسری از بهر من مفتون نشد
    غم میان سینه شد انباشته
    بوی ترشی خانه را برداشته
    پدرش چون حرف هایش را شنفت
    خنده بر لب آمدش آهسته گفت
    پسرم بخت تو هم وا می شود
    غنچه ی عشقت شکوفا می شود
    غصه ها را از وجودت دور کن
    این همه دختر یکی را تور کن
    گفت آن دم :پدر محبوب من
    ای رفیق مهربان و خوب من
    گفته ام با دوستانم بارها
    من بدم می آید از این کارها
    در خیابان یا میان کوچه ها
    سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
    کی نگاهی می کنم بر دختران
    مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
    غیر از آن روزی که گشتم همسفر
    با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
    درد دل یه پسر مجرد


    خدایا پس چرا من زن ندارم؟

    زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟

    دوتا زن دارد این همسایه ما

    همان یک دانه را هم من ندارم

    آژانس ملکی امشب گفت به من:

    مجرد, بهر تو مسکن ندارم

    چه خاکی بر سرم باید بریزم؟

    من بیچاره آخر زن ندارم

    خداوندا تو ستارالعیوبی

    وبر این نکته سوءظن ندارم

    شدم خسته دگر از حرف مردم

    تو میدانی دل از آهن ندارم

    تجرد ظاهرا”عیب بزرگی است

    من عیب دیگری اصلا”ندارم

    خودم میدانم این”اصلا” غلط بود

    در اینجا قافیه لیکن ندارم

    تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده

    خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟

    اگر او را فرستی دیگر از تو

    گلایه قد یک ارزن ندارم

     
     
     
     
     
     
     
    سخن از زن نگو من سیرم از زن
    خدا داند که من دلگیرم از زن

    akhiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii
    shoma goftino ma khanoomha hambavar kardim.......
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا