ataata117
پسندها
342

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام ممنون میشم بیاین
    خرید گوشی حداکثر تا قیمت های 700!!اگه پایین تر باشه بهتره!!
    روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
    حالیا چشم جهانی نگران من وتوست
    نه از آشنایان وفا دیده ام....
    نه در باده نوشان صفا دیده ام....
    ز نا مردمی ها نرنجد دلم...
    که از چشم خود هم خطا دیده ام....
    "اطا"
    ای کاش تو این دنیای لعنتی،یک نفر حرف آدمو باور میکرد.....فقط یک نفر.....
    ز دست غیر ننالم که چون حباب....
    همیشه مدام خراب هوای خویشتنم....
    این روزها به طرز عجیبی با خـودم می جنگم
    که دیـده ها را نادیده بگیــرم
    و شنیــده ها را نشنیــده ...
    گاهی بدونِ بغض و گریه ...
    باید قبول کنی فراموش شدی ....

    آواز عاشقانه ما در گلو شکست....
    حق با سکوت بود،صدا در گلو شکست....
    فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند....
    تنها بهانه ما در گلو شکست....
    تا آمدم که با تو خداحافظی کنم...
    بغضم امان نداد و صدا در گلو شکست....
    همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن/همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن
    ز مدینه تا به کعبه سر و پا برهنه رفتن/دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن
    به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن/ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
    شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن/ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
    به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر نباشد/که به روی نا امیدی در بسته باز کردن.....
    هر چه می کشم از دست دل است....دروغ نگفته ام....
    ولی دوست داشتن با ترس را قبول ندارم...
    دوست داشتن دل و جرات میخواهد.....دل.
    اگر قرار بود هر که از راه میرسد، دم از عشق بزند....
    فرهاد به چه امیدی بیستون را می کند؟؟؟
    دوست داشتن دل و جرات میخواهد.....
    هرکسی این دل را نداشته باشد،محکوم به تنهاییست....
    ادم مست باشه اما پست نباشه. ادم سر کار باشه اما سر بار نباشه. ادم بیکار باشه اما بی عار نباشه. ادم بیکس باشه اما ناکس نباشه. ادم بی صفا باشه اما بی وفا نباشه. ادم دلتنگ باشه اما دل سنگ نباشه!!!!!
    ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ …
    ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺩﺍﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ
    ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ …
    ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ
    ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ …
    ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺸﻢ ﻭ
    ﻗﻬﺮﺷﺎﻥ …
    ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻡ ﺭﻭﺯ ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺱ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ
    ﻣﺤﺒﺘﺖ …

    ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﻣﯽ
    ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺨﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻨﺖ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ …
    ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﺭﻧﮓ ﻋﻮﺽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
    ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﻔﯿﺪﻧﺪ، ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ، ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ ﺳﯿﺎﻩ …
    ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺁﺩﻣﻨﺪ …
    ﭼﯿﺰﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺑﭽﮕﯽ ﻣﺎﻥ !!
    ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ …
    ﻫﺮ ﺭﻧﮓ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ
    تو ماه را دوست داری و من ماه هاست که تو را...دنیای دست ها از همه بی وفاترند...امروز دست هایت را میگیرندو وقتی که قصه ی عادت شدی همان دست ها را برایت تکان میدهند...بیا ماه من حال خورشیدت بد است

    روزگاري عاشقم بود دگر نيست كه نيست
    يادي از من در دلش اكنون دگر نيست كه نيست

    عشق پاكي بود و يك دنيا صفا در بين ما

    اما اكنون اثري از آن همه روزهاي خوب نيست كه نيست

    در كنار من تو بودي و فقط عشق تو بود

    اما افسوس اثري از تو دگر نيست كه نيست

    دست گرمي بود و يك دنيا صفا در دست تو

    حلقه اي در دست من بود دگر نيست كه نيست

    روزي مي آيد كه برگردي پشيمان نازنين

    اما افسوس اثري از من مگر در زير خاك نيست كه نيست
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
    همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
    شدم آن عاشق دیوانه که بودم…


    در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
    باغ صد خاطره خندید
    عطر صد خاطره پیچید

    یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
    پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

    تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
    من همه محو تماشای نگاهت

    آسمان صاف و شب آرام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشه ماه فرو ریخته در آب
    شاخه ها دست برآورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل و سنگ
    همه دل داده به آواز شباهنگ
    یادم آید : تو به من گفتی :
    از این عشق حذر کن!
    لحظه ای چند بر این آب نظر کن
    آب ، آئینه عشق گذران است
    تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
    باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!
    تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

    با تو گفتم :‌
    "حذر از عشق؟
    ندانم!
    سفر از پیش تو؟‌
    هرگز نتوانم!
    روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
    چون کبوتر لب بام تو نشستم،
    تو به من سنگ زدی
    من نه رمیدم، نه گسستم
    باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم
    تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

    حذر از عشق ندانم
    سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم…!

    اشکی ازشاخه فرو ریخت
    مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!

    اشک در چشم تو لرزید
    ماه بر عشق تو خندید،

    یادم آید که از تو جوابی نشنیدم
    پای در دامن اندوه کشیدم

    نگسستم ، نرمیدم
    رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
    نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
    نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
    بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
    همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
    شدم آن عاشق دیوانه که بودم…
    در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
    باغ صد خاطره خندید
    عطر صد خاطره پیچید
    یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
    پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
    تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
    من همه محو تماشای نگاهت
    آسمان صاف و شب آرام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشه ماه فرو ریخته در آب
    شاخه ها دست برآورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل و سنگ
    همه دل داده به آواز شباهنگ
    دوست داشتن ؛ زبان ٬ زمان ٬ راه ٬ دلیل ٬ نشانه نمی خواهد دوست داشتن دل می خواهد و یک “من” می خواهد و یک “تو”
    امروز نبودی...
    اما خیلی چیزها بود...
    من بودم...
    باران بود...
    چتر بود...
    بغض بود...
    آه بود...
    همراه همیشگی ام هم بود...
    جای خالی ات را میگویم...
    و من هنوز عاشقم...
    آنقدر که می توانم
    هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد
    از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم
    و دست آخر
    همه را فراموش کنم...
    آنقدر که می توانم
    اسمت را
    روی تمام آبهای دنیا بنویسم
    و باز هم جا کم بیا ورم...
    آنقدر که می توانم
    شب ها طوری به یادت گریه کنم که
    خدا جایم را با آسمان عوض کند!
    و من هنوز عاشقم
    آنقدر که میتوانم
    چشم هایم را ببندم
    و خیال کنم:
    هنوز دوستم داری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا