ataata117
پسندها
342

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آنگاه که غرور کسی را له میکنی

    آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی

    آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی

    آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

    آنگاه که حتی گوشت را میبندی

    تا صدای خردن شدن غرورش را نشنوی

    آنگاه که خدا را میبینی و بنده خدا را نادیده می گیری

    میخواهم بدانم دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی

    تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟
    خدایا....
    جای سوره ای به نام "عشق" در قرآنت خالی ست.....
    که اینگونه آغاز شود:
    "وقسم به روزی که قلبت را می شکنند،
    که جز خدایت مرحمی نخواهی یافت".......
    وقتی میخواهی یه رابطه رو به هم بزنی

    خوب به هم بزن اما لگد کوبش نکن

    بذار برو اما داغونش نکن

    با فکرش, غرورش, اعتمادش , احساسش بازی نکن

    چون بعد از رفتن تو فقط غمگین نمیشه!!!

    له میشه.....
    سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
    سرها در گریبان است.
    کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
    نگه جز پیش پا را دید نتواند
    که ره تاریک و لغزان است
    وگر دست محبت سوی کس یازی
    به اکراه آورد دست از بغل بیرون
    که سرما سخت سوزان است
    نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
    چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
    نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
    زچشم دوستان دور یا نزدیک
    مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
    هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...
    دمت گرم و سرت خوش باد
    سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
    منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم
    منم من سنگ تیپا خورده رنجور
    منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور
    نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
    بیا بگشای در بگشای دلتنگم
    حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
    تگرگی نیست مرگی نیست
    صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
    من امشب آمدستم وام بگذارم
    حسابت را کنار جام بگذارم
    چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد
    فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
    حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است
    و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
    به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است
    حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است
    سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
    هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان
    نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین
    درختان اسکلت های بلور آجین
    زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه
    غبار آلوده مهروماه
    .
    .
    زمستان است......
    عادت بعضی ها از یک شاخه به شاخه دیگر پریدن است.....
    از یکی کندن و به دیگری چسبیدن است....
    غافل از اینکه این شاخه شکسته است....
    غافل از اینکه این اتمام دیگر آغازی ندارد.....
    برو با هر کسی می پری خوش باش....
    در این آشیان جایی برای رهگذران نیست....
    حالم از دو رویی بهم میخورد.....
    از کسانی که حرفشان با دلشان یکی نیست....
    از کسانی که شعرشان با دلشان یکی نیست...
    از کسانی که احترام حالیشان نیست......
    حالم از غرور به هم میخورد.....
    فکر میکردم تو بهترینی.....
    حالم از فکر خودم هم بهم میخورد....
    اصلا حالم از همه بهم میخورد....
    دیدگانم همچو دالان های تار..............گونه هایم همچو مرمرهای سرد
    ناگهان خوابی مرا خواهد ربود ............من تهی خواهم شد از فریاددرد
    می خزند آرام روی دفترم ...................دستهایم فارغ از افسون شعر
    یاد می آرم که در دستان من ..............روزگاری شعله میزد خون شعر
    خاک میخواندمرا هردم به خویش ........میرسند از ره که در خاکم نهند
    آه شاید عاشقانم نیمه شب ..............گل به روی گور نمناکم نهند....
    میشتابند از پی هم بی شکیب ..........روز ها و هفته ها و ماه ها
    چشم تو در انتظار نامه ای..................خیره می ماند به چشم راه ها
    لیک دیگر پیکر سرد ...........................مرا می فشارد خاک دامنگیر خاک
    بی تو دور از ضربه های قلب تو ............قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
    بعد ها نام مرا باران و باد ....................نرم می شویند از رخسار سنگ
    گور من گمنام می ماند به راه .............فارغ از افسانه های نام و ننگ.
    "فروغ"
    شبها در خیال تو چنان محو تماشای تاریکی میشوم که گویا خوابم...
    اما من بیدارم و فقط خوابیده ام در انتظار رویشی از تو.....
    تا شاید لبهایم لبهایت را لمس کند...
    و ذره ای از گرمی سینه ام را با خاموشی چشمانت جبران کنم....
    و آهسته در قلبم میگویم چقدر تو را دوست دارم....
    تا نکند این تصمیم خواب پر از زیباییت را آشفته کند....
    زیر لب همیشه میگویم تا غروب زندگی ام و طلوع دوباره اش....
    دوستت دارم....
    هیچ وقت نخواستی غرورتو بشکنی...هیچ وقت.....
    همیشه من سلام کردم.....چی میشه یه بارم تو.....
    متاسفم.....ای دیوار خاموش.....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا