ataata117
پسندها
342

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خوابــــهایم بوی تن تــو را می دهـــد...
    نکند آن دور ترها نیمه شب در آغوشم می گیری...؟
    مـانـده ام چـگونه تـو را فـرامـوش کـنـم...!
    اگـر تـو را فـرامـوش کـنـم
    بـایـد
    سـالهایـی را نیـز کـه بـا تـو بـوده ام فـرامـوش کنـم!
    دریـا را فـرامـوش کنــم...
    و کـافـه هـای غـروب را...
    بــاران را...
    اسب ها و جـاده هـا را...
    بـایـد
    دنـیا را
    زنـدگـی را
    و خــودم را نیــز فرامـوش کنـم...!
    "تــو" بـا همه چیـز مـن آمـیخته ای...
    مهم نيست در عشق به وصال برسي, مهم اين است که لياقت تجربه کردن يک عشق پاک را داشته باشي
    خدایا،تورو به انصافت قسمت میدم هرگز کسی را به چیزی که قسمتش نیست عادت نده!!
    .....روياهايم را در کنار کساني گذراندم که بودند ولي نبودندهمراه کساني بودم که همراهم نبودن وسيله کساني بودم که هرگز آنها را وسيله قرار ندادم دلم را کساني شکستند که هرگز قصدشکستن دل آنها را نداشتم و تو چه داني که عشق چيست عشق سکوتي است در برابر همه اينها !
    خداوند کلید آسمان را به کسی می بخشد که شبی با کلید،اشک چشمانش را گشوده باشد....
    و یا با محبت اشک چشمی را بسته باشد.....
    وقتی پاها رفتن بشناسند؛دستها نیازمند التماس نیستند
    گفته بودی که طبیب دل بیمار منی....
    پس چرا با من همیشه حرف رفتن میزنی....
    مرو ای صبر و قرارم....گره افتاده به کارم.....
    با سلام...
    گروه هنری نقشینه نقدیم می کند:



    فصلنامه هنری نقشــــینه - ویژه نامه موسیقی | سال دوم - بهار 1393-شماره 3

    با ما همراه باشید....
    با سلام...
    گروه هنری نقشینه نقدیم می کند:



    فصلنامه هنری نقشــــینه - ویژه نامه موسیقی | سال دوم - بهار 1393-شماره 3

    با ما همراه باشید....
    پایان نمی شوند شعر های من....
    باران همان آرامی است که می بارد شب و روز بر شعر هایم....

    بـــــــاران تکراري نمي شود
    هر وقت بيايد دوست داشتنيست؛
    و تــــــو براي مــــــن
    بـــــــاراني...
    سلام هــــــــوای بـارانی!
    از آدما دلگـــیر نشو ... تهمت زدن طبیعت آدم‌هاست ...
    وقتی به هوای بارانی میگویند ... خــــــراب ...!

    بعضی وقتا هست که دوست داریـــ کنارت باشه . . .

    محکمـ بغلت کنه . . .

    بذاره اشک بریزی تا آرومـ شیــــ . . .

    بعدآرومـــ تو گوشت بگه:

    .
    « دیوونه من که باهاتمـــ »

    بعضی وقتا سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرفی بزنی ...

    بعضی وقتا سکوت میکنی چون واقعآ حرفی واسه گفتن نداری ...

    گاه سکوت یه اعتراضه ، گاهی هم انتظار ...

    اما بیشتر وقتا سکوت ...

    واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که توو وجودت داری ، توصیف کنه ...
    خــدایـــا...



    ازتـــجـــربـــه



    تــنـــهـــایــــیـــــت



    بــــرایـــم بـــگـــو....





    ایـــــن روزهــــــا



    ســــراپـــــا



    گــــوشـــــم....

    بــــــاور کن خیلی حـــــــرف است



    وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی ،



    که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…
    آنقــدر مــــرا سرد کـــرد ؛



    از خــــودش .. از عشـــق



    کــه حـــالا بــه جـــای دلبستن ، یــــخ بستــه ام!



    آهــــای !!! روی احســاســم پــا نگذاریــد



    لیـــز می خوریــد…
    یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایم را دَم ِ در بگذارم



    تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او



    ما بقــی را هم نقــدا” بــا خود بــه گور می بـــرم



    ما بقــی همــان ” آرزوی بــا تــو بودن ” است



    نتــرس جانکم



    حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم
    دلم عجیب غریبانه گرفته است...
    قلب عاشقی
    من را نفسش می خواند

    اما نمی دانم چـــــرا

    وقتی مرا ترک کرد

    بی نفس ...

    هرگز نمرد ... !

    آیا دیده اید انسانی بی نفس زنده بمـــــاند ... ؟!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا