[IMG][IMG][IMG][IMG][IMG][IMG][IMG]
-
[/URL]
مرسییییییییییییی
باشه برو
شبت خوش
منم میرم دیه
کجااااااااااااااااااااا؟
جدی؟
تهران داره بارون میاد؟
خوش بحالتون
اره منم
سیلامم
چطوری دوسی؟
اصلا حال و حووصله نیدارم
دلــتــنــگــی . . . ؟ حــاضــر √
غــــم . . . ؟ حــاضــر √
درد . . . ؟ حــاضــر √
دوری . . . ؟ حــاضــر √
عــشــق . . . ؟
بلنـــــــــدتر میخوانـــــــــم ، عشــــــــــق . . . ؟
باز هـــــــم نیامــــــــده ؟ ؟ ؟ ! ! !
غیبـــــــــت هایــــــش از حـــــــــد مجاز چنـــــــــدیست کــه گذشتـــــــــه ،
اخــــــــــراجش میــــــــــــــکنم
تـسـبـیــــح نـیـــسـتــــم
امـــــا
نَـفَـسَـم را
بـــه شـمـــاره انـــداخــتــه است
شوق "دســـــــتان تــــــــــــــو"
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ...
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﻨﺪ ﻃﻨﺎﺏ ﺩﺍﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﺎﻓﻨﺪ
ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪﻭ ﺧﺎﻟﺼﺎﻧﻪ ﺑﻪ تو ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮ ﺑﺎﺷﯽ ﭘﯿﺮﻭﺯﺗﺮﯼ...
مــراقب
حرفهــــــایت، احـســـاســاتت، واکنشهــایت باش
آخر آدمها خوب بلدند
یک روزی ، یک جایی، یک جوری به رُخِت بکشند تمامت را..
عکس / خدا هیچ پدری را شرمنده خانواده اش نکند
ماماني باييييييييي
ممنون
جالب بود....
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/407107-
اسلام-(افراط-یا-تعادل-؟!)?p=5621648#post5621648
مرسی بابا
تشکر لازم رو از پستای مفیدت دارم
همشونو دیدم و تیک زدم دست خوش
مادربزرگم چند سال پیش میخواست ختم انعام بگیره و تمام خانومای فامیل و یه خانوم مداح هم
دعوت کرده بود...
از صبح همه داشتیم ناچارا کمکشون میکردیم که یهو یک ساعت مونده به مراسم برق رفت!
مادر بزرگم به پدرم گفت : سریع زنگ بزن اداره برق بگو برقمون رفته !
بابای ما هم زنگ زدو گفت : برق ما رفته !
یهو مادر بزرگم از اونور گفت : بگو خانوم آوردیم، کلی پول دادیم، حالا برق رفته شما خسارت
مارو میدی...؟!
بابای ما هم هول شد و با عصبانیت به طرف گفت : کلی پول دادم خانم آوردم ، حالا که برق
نیست چه خاکی تو سرم بکنم؟ شما خسارت میدی....؟!؟!
طرف هم با خنده گفت : دوست عزیز 2 تا شمع روشن کن شاعرانه تره...!!!
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان پزشک پرسیدم : شما چطور
می‌فهمید که یک بیمار روانى ، به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه ؟!
روان پزشک گفت: ما این وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى،
یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند...
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگـتر است !
روان پزشک گفت: نه! آدم عادى ، این درپوش زیرآب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید
تختـتان کنار پنجره باشد؟!!
سلام دوست من خوبی؟
چقدر سخت درس میخونی برای ارشد؟؟؟!!!!
ســـآز مــــے زنـــــم امـشـَــب
بــــﮧ کـــورـے چـشـــم دنیــــا
کـــــﮧ ســــــآز مـخـــآلــف مـے زنــَــد
بـــآ مــَـن ! ! -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
