دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مگذار که عشق ، به عادت دوست داشتن تبديل شود! مگذار که حتي آب دادن گل هاي باغچه به عادت آب دادن گل هاي باغچه تبديل شود ! عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن ديگري نيست . پيوسته نو کردن خواستني است که خود پيوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن تازگي ، ذات عشق است و طراوت ، بافت عشق چگونه مي شود تازگي و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟
    کسی اگه کارشناس ارشد صنایع باشه این همه هم مهارت و نرم افزار و... بلد باشه مگه مغزش تاب داره که بره واسه این جور جاها کار کنه :D چه پر توقع بودنا :mad:
    یه سئوال ...این عکس های ناز و خوشگل رو چه جوری میذاری ..بابا من 4 خط اضافه مینویسم کلی پیغام خطا میده و کلی درد سر داریم..اون Insert Image هم که بدرد عمش میخوره:biggrin:......

    راستی میخواستم این آیکون "گزارش تخلف به مدیر" رو بزنم....آخه این چه وضعیه..نمیگی یه دفعه من فشار خون بگیرم بزن به قلبم فاتحهههههههه...بخدا ما جوونیم..دل داریمم..میمیرم خونم میفته گردنت هااااااااااااااا.....


    حالا اگه میخوای بذاری ..بذار ..فقط حواست به قلب منم باشه...


    (جدا از شوخی خیلی قشنگه ...مرسی :gol::gol:)
    ((صندوق پیام حصوصیت پر بود نشد بفرستم اونجا ;))):gol:
    سلام خانمی:gol:..خوبی عزیز..راستش قصد ناراحت کردنت را نداشتم ..بیشتر یه کنجکاوی ساده بود...واقعیتش نظر من هم همینه که اگه کسی اومد دنبال درس و دانشگاه حتما باید با رشته اش ارتباط برقرار کنه...من خودم بارها گفتم اگه کسی بین انتخاب دو رشته تحصیلی که یکیشو دلش میخواد و علاقه منده و اون یکی دیگری را که توش استعداد داره ...بهتره بره دنباله اون چیزی که علاقه داره..چون اگه عاشق چیزی باشی برا رسیدن بهش هر کاری میکنی و هر سختی را به جون میخری..یه همسایه داشتیم پدره مغازه دار بود..خیلی دوست داشت پسرش پزشک بشه...پسره هم از تئاتر و سینما خوشش میومد..مقع انتخاب پدره پسرشو با تو سری فرستاد پزشکی..بعد این که پسره درسش تموم شد و پزشک شد مدرکشو گذاشت جلو پدرشو گفت این برا شما ..من میرم دنبال علاقه ام...دوباره کنکور شرکت کرد رفت رشته کارگردانی سینما..اینو گفتم که بدونی از این چیزا زیاده..مهم اینه که آدم از زندگیش لذت ببره هر کاری که میکنه وهر شغلی که داره فرق نمیکنه..مهم اون حس رضایت قلبی از خودته..خالا هرکی هرچی میخواد بگه..امیدوارم هرجا هستی سالم باشی و خوشحال..ببخش اگه پر حرفی کردم..تا بعد:):gol:
    سلام خانم دکتر مهندس
    ممنون از لطفت عزیزم :w27:تا حالا هیچ وقت از این جهت به تبریک تولد نگاه نکرده بودم..........
    روزگارت خوش خوش
    اي خدا!!!!!!!!!!!!!

    اي خدا (ويندوز) دل را باز كن
    يك (پرينت) از زحمتت اغاز كن
    (اپشن)غم را خدايا مكن
    فايل اشكم را خدايا (ران) مكن
    نام تو پسورد درهاي بهشت
    ادرس ايميل سايت سرنوشت
    اي خدايا حرف دلم با كي زنم
    (هلپ) مي خواهم كه (اف 1) ميزنم
    multi finctional :D

    همش رو هم که کار بلد باشی بازم استخدامت نمی کنن! :)
    مرسیییییییییییییی دخمل جون خیلی قشنگ بود .نمیدونم چه جوری جبران کم واییییییییییییییییییییییییییییی:wallbash:
    دوس دارم ببینیش

    دیدم واقعا زیبا بود

    دله منم واست یه ذره شده

    اما میدونی درسام سنگینه

    میخوام زودتر تموم شن
    خزاني برگي زرد را ريخت

    شاخه‌اي خشكيده آن را از آب گرفت و

    در آغوشش افتاد

    شرمي برگ زرد را فرا گرفت

    شاخه‌ي خشك نگاهش کرد.. بازش شناخت

    به او گفت: مي‌شناسيدم؟!

    تو دخترْ همسايه شاخه‌اي از محله‌ي خودمان بودي

    خدايا! آن زمان چقدر زيبا بودي، نزديكي‌هاي غروب

    با لباس سبز رنگت بر ايوان مي‌ايستادي

    پسرْ برگهاي آنجا را شيداي خود مي‌كردي!

    يادت هست چند بار پروانه را براي يك بوس فرستادم

    هرگز نفرستادي! يادت هست؟!

    و اينك در آغوشم افتاده‌اي.. امّا افسوس

    پس از چه؟ من شاخه مردي‌ام پيرمرد

    تو هم برگ زني‌اي پيرزن



    «موجي شانه‌اي انداخت و

    نزديك بود هر دو غرق شوند»



    شاخه‌ي خشك به نفس نفس افتاد

    آهي بلند كشيد و

    اين بار گفت:

    زمانه!.. چه بگوييم؟!

    تو را به خدا حسرتي‌ست در قلبم و نگذار با خود به زير آب ببرم

    براي آخرين بار آن بوس را به من ده

    پيش از آنكه باهم هر دو غرق شويم!
    له سه‌ريٌ بوٌ خواريٌ

    خه‌زانيٌ په‌لكيٌكي زه‌ردكي هه‌لٌدايه خواره‌وه

    چيلكه‌يه‌ك له ئاودا گرتيه‌وه و

    كه‌وته نيٌو باوه‌شي!

    په‌لكه‌كه‌ شه‌رمي كرد!

    چيلكه‌كه سه‌يري كرد.. ناسيه‌وه

    ئه‌م پيٌي‌وت: ئه‌مناسي؟!

    توٌ كچه دراوسيٌي لقيٌكي گه‌رِه‌كي خوٌمان بووي

    ئاي خوايه! ئه‌وساكه چه‌ند جوان بووي، ئيٌواران

    به كالاٌي سه‌وزه‌وه له هه‌يوان ئه‌وه‌ستاي

    كورِگه‌لاٌي ئه‌و ناوه‌ت شيٌت ئه‌كرد!

    له بيرته په‌پووله‌م چه‌ند جار نارد بوٌ ماچيٌ

    هه‌ر نه‌تنارد! له بيرته؟!

    وا ئيٌسته‌يش كه‌وتويته باوه‌شم.. به‌لاٌم ئاخ

    له دواي چي؟! من چيلكه پياويٌكم پيره‌ميٌرد

    توٌيش گه‌لاٌژنيٌکي پيريٌ ژن



    «شه‌پوٌليٌك شانيٌكي ليٌدان و

    خه‌ريك بوو نوقم بن!»



    چيلكه‌كه هه‌ناسه‌ي سوار بوو بوو.

    ئاخيٌكي هه‌لٌكيٌشا و..

    ئه‌مجاره وتيه‌وه:

    زه‌مانه!.. چي بلٌيٌين!

    ده‌توخوا حه‌سره‌ته له دلٌما و با نه‌يبه‌م بوٌ ژيٌر ئاو

    بوٌ دواجار ئه‌و ماچه‌م بده‌ريٌ

    به‌رله‌وه‌ي پيٌكه‌وه هه‌ردووكمان بخنكيٌين!.
    تاحالا شده به آسمون نگاه کنی ، موقع اذان مغرب که هنوز آسمون رنگ آبی خودشو داره ولی هوا تیره شده و ببینی که چقدر بهت نزدیکه ، اونقدر که فکر کنی می تونی بپری و دستتو بهش بزنی ، اونوقت حس میکنی که توی یه ظرف شیشه ای بسنه کوچیک زندگی می کنی و چقدر دنیا ناچیزو کوچیکه
    سلام این عکس را خودم گرفته بودم چه طور با گوشی خودم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا