ای آتش رقصان زیبا ای شعله های گرم پرنور
اینک دوباره حلقه بستیم بر گرد تو خندان و پرشور
گفتم که زردی من از تو سرخی رخسار تو از من
این سردی دستانم از تو آن قلب تبدار تو از من
هر سال در آن چارشنبه پیمان روشن با تو بندیم
با نیزه رخشان داغت بر دشنه سرما بخندیم
من از دیار آریایم اقلیم پاک روشنایی
شاید که نسبت با تو دارم پس مغتنم باد آشنایی
بگذار ای آتش که امشب راز مگو را با تو گویم
شاید تسلای دلم را در گرمی ذات تو جویم
خفاش امشب از دل سنگ پر را به شبگردی گشوده ست
آوای گنگ و پرملالش آرامش شب را ربوده ست
بیگانه با این روشنی هاست چشمان تنگش دشمن نور
این شعله ها را برنتابد آن دیده بی باور کور
دیوارنگاره از مراسم چهارشنبه سوری دوره صفویه - چهلستون
[IMG]