فانوس تنهایی
پسندها
8,914

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سوالي ساده دارم از حضورت... من آيا زنده ام وقت ظهورت؟ اگر كه آمدي من رفته بودم... اسير سال و ماه و هفته بودم.... دعايم كن دوباره جان بگيرم... بيايم در ركاب تو بميرم.
    هزاران گل برای گل نرگس ....
    Javouni.ir
    ما به شما سر زدیم حالا منتظر حضور سبز شما هستیم
    گالری نقاشی باشگاه
    آثار جالب دامین هیرست
    مقالات هنری
    آموزش مبانی هنرهای تجسمی
    سلام بر عزیز دلم
    شب بخیر ممنونم
    که اطلاع دادید
    موفق وشاد
    درپناه خدا
    التماس دعا
    سید به تالار کام سر نمیزنی ...زبان و کلاسهای دیگه چی شد ؟؟؟سرعتم خیلی پایینه نمیتونم همه تالارو سر بزنم .....
    نه فارسی ......سیدااااا...ببنااااا حالا هم که داشتی ونم بدردم نخورد ..ولی داشته باش همینم ازت میگیرم .....غنیمته خلاصه :d
    الو الو صدا با اینکه خش فراوان داره ولی مطلبو گرفتم .....اولا گزینه کامنت برام غیره فعاله ......من کلا سیستمم داغانه به گیرنده خودتون دست نزنید :d ...اوه اتفاقا خودم دنبال یه برنامم که pdf رو به word تبدیل کنه ...اگر فلشمو پاکسازی نکرده باشم ...شاید باشه ...البته فلشم تو شرکت جا مونده فردا برا میبینم باشه ؟؟
    آری حسین قریب بود و غریبه بود که او را نشناختیم.......مرسی تهنایی عزیز ...قشنگ بود ....فقط اینکه اونجا نمیشه نظر داد ؟؟؟من ندیدم .....تهنایی اگر قرار بود که غریبه بمونن و نفهمیم که کی بودن و چه میخواستن بگن فلسفه وجودشون پس برا چی بود ؟؟؟؟
    سلام
    اومدم وبلاگتون ولی جایی برای درج نظرات ندیدم
    اختار دارید
    این چه حرفیه؟
    ما کوچیک شمایم
    از اینکه قبولم کردی ممنووووووووووون
    سلام تنهایی جونم خوبی؟نیستی چند وقته ها.
    چشم رو جفت چشمام میبینم
    سلام دوست جون.خوبی؟
    ممنون که قابل دونستی ولی من هرچی میرم تو وبلاگت به جز پشت زمینه و "چرا آدم؟" چیز دیگه ای نمیبینم باید چیکار کنم؟ کجا برم؟:que:
    ببخشید تازه کارم دیگه:(


    از ميان طوفان

    بي نام خواندمش !

    و همين كه از امواج رها شد‌‌

    در ساحل خاموشي نشست

    و سرش از كهكشان

    تا خاك

    خم شد ...

    آن گاه صداي خدا را شنيدم

    گفتم : " آشنايي بس نيست؟"

    گفت : " مرا درياب!"

    و دانستم كه دريافتن او

    گم شدن من است ...

    و بي پروا گم شدم ...

    و خدا

    در خلسه تسليم

    لبخندي شيرين زد ...!
    سلام دوست عزيز
    ايام به كام
    اگه امكان داره به تايپيك من سري بزنين و نظر يادتون نره


    در جاده های فراموشی ماندم !

    من نیز فراموش خواهم شد ...

    همانند دیگر کسانی که

    در این کوچه فراموش شدند ...

    از فراموش شدن می هراسیدم که گرفتارش شدم !

    اگر روزی فراموش شدی

    هیچ مترس !

    ما همه فراموش شدگانیم ...

    تنها اوست که ما را فراموش نمی کند ...

    ولی ما او را نيز از یاد بردیم ...!


    این سناریوی زندگی ام بود

    که همیشه

    در گیر واژه هایی باشم

    که سر و تهی ندارد !

    در دوره سنگینی

    ذهنم از روی فاصله ها پرید

    و

    دنیای من

    از کوچکترین شهرها هم

    کم جمعیت تر شد ...

    نمی دانستم

    به سوی چه تنهایی

    بزرگی می روم

    و این ندانستن

    روزهایم را

    از خوشی های کوچکی

    لبریز کرده بود ...

    اما عادت کرده بودم

    به همین روز مر گی ها

    به حس هایی

    که

    در لحظه ها

    جاری

    می شوند

    و می میرند ...!
    میگم من این آواتارت رو اشتباه میخونم یا همین درستشه؟؟؟ زمین نباید آخر بیاد؟؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا