Mitra_Galaxy
پسندها
2,215

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام عزیزم . مرسی نظر لطفته . بابت نظر هم ممنون دیدم .
    سلام عزیزم . مرسی نظر لطفته . بابت نظر هم ممنون دیدم .
    عكسي كه گذاشتي خيلي خيلي ناز بود از اونايي هستش كه دوست دارم:love:

    منم دوستت ميدارم عزيزم زيااااد:heart:


    خالی ست

    اتاق کوچک من ...


    من

    تکیه داده ام سرم را

    به کتابی که

    نمی توانم بخوانمش !


    شاید

    کسی که

    به انگشت سبابه در می زند

    خدای خسته ي مهربان باشد ...!


    شبنم آذر


    ضربه ای به پشتش نواخته شد ...

    چشمانش را باز کرد ...

    متعجب از آنچه می دید ...

    گریه را آغاز کرد ...

    از بهشت خدا به جهنم زمینی اش سقوط کرده بود ...

    متولد شده بود ...!!!
    نامه ای به ادمین
    اینجا
    به بقیه دوستان هم اطلاع دهید


    وقتی حسرت ها حتی جای دل تنگی ها را هم می گیرد ...

    وقتی روزگار سرد است ...

    وقتی روز به آفتاب التماس می کند ...

    وقتی شب به مهتاب وعده ای جز تاریکی نمی دهد، نمی تواند که بدهد !

    وقتی همه چیز به هم ریخته است !

    وقتی روزگار هیچ وقت آن طور که می خواهی پیش نمی رود ...

    وقتی آواز گنجشک ها هم این جا شنیده نمی شود ...

    وقتی ما در آنیم (لحظه) ولی برگ های طلایی پاییز به سرعت ثانیه های عمرمان یکی یکی از خاطرات درخت پاک می شوند ...

    .

    .

    .

    آن قدر برای رسیدن می رویم که در آخر می بینیم او در همین نزدیکی هاست ......
    شعر اگه بزبان دیگه معنی بشه زیباییشو از دست میده
    واسه همین من فقط معنی کلمات رو میزارم که خودتون معنیشو بفهمید .
    دئدیم=گفتم-اینجیتمه =اذیت نکن -منی=من را -مایی که اخر بعضی کلمات اومده به معنیه من است مث گریانیما =گریان من -باخ=نگاه کن-منه =به من -ائله =بکن -
    حالا خودت میتونی بیت اول رو ترجمه کنی .حالا ترجمشو واسم بفرست ببینم تونستم منظورمو برسونم یا نه .
    دئدیم: اینجیتمه منی، دیدهۀگریانیما باخ
    دئدی: دردین منه اظهار ائله درمانیما باخ!
    دئدیم: ای فتنه منی بی سرو سامان ائله دین
    دئدی: هر کوچه ده یوز بی سر و سامانیما باخ!
    دئدیم: اُول چاه کی یوسف اوتا دوشدی هارادی
    دئدی: چوخ گئتمه اوزاق چاه زنخدانیما باخ!
    دئدیم: اُل سینه ندیر؟ باخماقیلان دویموری گوُز
    دئدی: من هاردا دئدیم چاک گریبانیما باخ؟
    دئدیم: احوالیمی اُل غمزه پریشان ائله ییب
    دئدی: هرگوشه ده بیر جمع پریشانیما باخ!
    دئدیم: ایرانه مباداگینه لشکر چکه لر
    دئدی: باک ائتمه! منیم صف زده مژگانیما باخ!
    دئدیم: اُل "نظمی"یه نظمی! گینه طبعین گول ائلیر؟
    دئدی: ذوقین وار اگر، دفتر و دیوانیما باخ!
    دئدیم: آراسته سن، شادلیق اوزوندن توکولور
    دئدی: آچ سینه می، مین لر غم پنهانیما باخ!
    این هم شعر مورد نظرتون اما شما که ترکی بلد نیستی چه جوری معنیشو میفهمید؟


    طعمش تلخ بود ... تلخی اش را دوست نداشتیم !

    بی طاقت شدیم و نا آرام . دهانمان بوی شکایت گرفت و گلایه. نام آنچه از دستش دادیم ... چه بود ؟!

    دیگر عزم آهنی و طاقت فولادی نداریم ؛ دیگر پای ماندن و رفتن نداریم . انگار ما را از شیشه و مه ساخته اند . دیگر برای شکستن مان طوفان لازم نیست ؛ ما با هر نسیمی هزار تکه می شویم ، ترک می خوریم ، می افتیم ، می شکنیم ، می ریزیم . و همین را می خواستند ...

    از اینجا تا تو هزار راه حوصله است ، ما اما چقدر بی حوصله ایم . ما پیش از آنکه راه بیفتیم ، خسته ایم . از نا هموار می ترسیم . از پست و بلند می هراسیم ؛ از هرچه نا موافق می گریزیم !

    شانه هایمان درد می کند ، اندوه های کوچکمان را نمی توانیم بر دوش کشیم . ما زیر هر غصه ای آوار می شویم و در سینه ی ما دیگر جا برای هیچ غمی نیست !

    .

    .

    .

    " ما اهل ماندن نیستیم خوب من ؛ این را زخمهایمان شهادت می دهند ..."


    با من سخن بگو ...

    من صدای تو را می شنوم ...

    صدای گریه های تو را می شنوم ...

    صدای تو از میان تاریکی ها می گذرد ...

    ابرها را در می نوردد ...

    با نور ستارگان در می آمیزد ...

    و با انوار خورشید به من می رسد ...

    .

    .

    .

    نامه ای از خدا به تو !
    سلام
    من هم ایم شهادت مولای متقیان رو به شما تسلیت میگم
    امیدوارم تو این شبها براتون سالی پر خیر وبرکت نوشته بشه .
    ما رو هم از دعا هاتون محروم نکنید.
    امشب رحمت دوست جاریست، مانند رود، نه! مانند باران، اگر دلتان لرزید، بغضتان ترکید، کسی اینجا محتاج دعاست، اگر یادتان بود باران گرفت دعایی به حال من بیابان کنید


    من، نوشتن بلد نبودم !

    آسمان آبی بود

    و می کشیدم روی کاغذ سپیدی

    آبی آسمان !...

    .

    .

    .

    نوشتن بلدم و نقاشی نه !

    و می نویسم

    از همان آسمان کودکی ...

    چیزی که ماند

    بی تغییر ...!


    بهشت

    جایی نیست که من و تو را

    به آنجا ببرند و یا مارا به آنجا راه ندهند !

    بهشت در قلب من و تو نهفته است ...

    فقط باید آن را دید ...!
    چشم ميترا جونم. اگه وبلاگ زدم حتما ميگم :w40:

    دوست ميدارم:heart:


    نجواي تو را

    نمي توان نوشت ...

    گرماي تو را

    نمي توان كشيد ...

    نگاه تو را

    نمي توان سرود ...

    آغوش تو را

    نمي توان نواخت ...

    تنها مي توان

    دلي داشت

    سر ريز؛

    از بوي تني

    كه بالا مي برد تورا ...

    تا شانه هاي

    خـد ا .....!
    سلام مهندس وقت بخير از دروس و انتخاب واحد چه خبر ؟


    پیش تر ها

    دایره می دیدم زندگی را

    با همه توازن و تقارن و سادگی اش ...

    و این روز ها بیش تر

    به انبوه نیم دایره ها می ماند !

    با یک آغاز

    یک اوج

    و یک پایان ...

    همه یک طرفه و ساعتگرد !!!


    من و پاييز شانه به شانه ...
    به پاييز گفتم
    آرام، گام بردار ...
    در زير برگها
    بهاري، دارد، مي تپد ...
    ...
    من و پاييز جلوتر رفتيم
    نفس در سينه ي هردومان حبس بود
    برگها را كنار زديم
    تورا ديديم ...
    هنوز بالهايت جان داشت
    نفست بوي پرواز مي داد
    و سكوت نبض تو در گوش برگها جاري بود
    هنوز جاي پاي قلبت سبز بود ...
    و
    هنوز دستهايت
    بوي دل مرا مي داد
    اي كودكي بزرگوار من !!!
    ...
    امروز كوچكتر از آنم
    كه به قداست تو
    بينديشم
    يادت گرامي باد ...
    اي كودكي بزرگوار من ...
    اي كودكي بزرگوار من ...!

    فرشته مه نگار


    فقط یکیست

    هرچه زیباست !

    ببین:

    یک ماه ... یک خورشید ...

    یک پدر ... یک مادر ...

    یک تولد ... یک مرگ حتی !

    یک قلب ... یک عشق !

    همین ...

    فقط یکی ...

    نقطه !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا