Maenad
پسندها
2,739

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بدبختي اين حسن را دارد که دوستان حقيقي را به ما مي شناساند...سخني از بالزاک
    تو به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی
    اگر از شور و حرارت،
    از احساسات سركش،
    و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی*دارند،
    و ضربان قلبت را تندتر مي*كنند،
    دوری كنی . .
    اين روزا اگه تو خونه باهاتون مهربون شدن فرار كنين! قضيه خونه تكونى جديه!!![IMG]
    سلام از بنده ست. من کلا اهل تلافی کردن نیستم.تشکر من تایید پست شما بود
    ایران گردیم کجا بود...
    کلید اتاقم رو گم کردم هم اتاقیامم رفتن دانشکده...
    الان یا باید برم سلف واسه غذا خوردن و برگشتنی پشت در بمونم
    یا اینکه تو اتاق بشینم و از گشنگی بمیرم
    آخه این مملکته که ما داریم....
    همه چی آرومه، آروم آروم....
    همه جا رو برف گرفته، یه دست کل ایران زمین برفی شده( البته اون شهرای رو که من دیدم)
    شیرازم از قافله جا نمونده و روی نخلهای خرما رو برف گرفته....
    به به ....
    زدی پروف منو کردی سالن تفریح، خوشم باشهههههههههههه
    سلام خاله ریزه
    حكايت - آورده اند كه امير تيمور گورگاني وقتي به شهر طوس رسيد برآرامگاه فردوسي فرودآمده خطاب به استاد طوس چنين مي گويد .

    سراز خاك بردار و ايران ببين
    به كام دليران توران زمين

    اين تحقير بر مردم شهر گران مي آيد . در اين زمان از ميان حاضران يك نفر امان مي خواهد تا پاسخ او بدهد . وقتي امير تيمور اجازه مي دهد . آن مرد چنين پاسخ مي دهد كه .

    چو بيشه تهي گردد از نره شير
    رسد يكه تازي به روباه پير
    بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
    سالها، هجری و شمسی، همه بی‎خورشیدند

    از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
    چشم‎های نگران آینه‎ی تردیدند

    نشد از سایه‎ی خود هم بگریزند
    دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند

    چون به جز سایه ندیدند کسی
    در پی خود
    همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند

    غرق دریای تو بودند ولی
    ماهی‎وار باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند

    در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس ندیدند
    در آیینه به خود خندیدند
    سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
    فصل‎ها را همه با فاصله‎ات سنجیدند

    تو بیایی همه‎ی ثانیه‎ها، ساعتها از همین روز، همین لحظه، همین دم :
    عیدند ............

    قیصر امین پور
    معلممان میگفت زیر کلماتی که نمیدانید خط بکشید حالا بعد از این همه سال این همه عمر این همه کتاب به زیر همه دنیا خط میکشم...
    سلام.خواهش می کنم.امیدوارم لینک سودمند و روشنگر بوده باشد.شاد و سربلند باشید.
    ای درخت آشنا
    شاخه های خویش را
    ناگهان کجا
    جا گذاشتی؟

    یا به قول خواهرم فروغ*
    دستهای خویش را
    در کدام باغچه
    عاشقانه کاشتی؟
    این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد:
    چشمهای من به جای دستهای تو
    من به دست تو آب می دهم
    تو به چشم من آبرو بده
    من به چشمهای بی قرار تو قول می دهم:
    ریشه های ما به آب
    شاخه های ما به آفتاب می رسد
    ما دوباره سبز می شویم!
    مهاجر چیست؟
    سحرگاهی، ز بازیگاه طفلان،
    کودکم با چشم تر برگشت،
    و با بغضی که بودش در گلو پرسید:

    مهاجر چیست؟
    دشنام است، یا نام است؟»

    از آن پرسش، دلم لبریز یک فریاد خونین شد،
    و مروارید اشکی،
    از کنار چشم من، بی‎پرده پایین شد،
    ولی آهسته چشمم را به پشت دست مالیدم،
    و در ذهنم برای آن‎چنان پرسش جواب نغز پالیدم.
    ٭٭٭
    بدو گفتم:
    ببین فرزند دلبندم،
    تو می‎دانی که میهن چیست؟
    بگفت: آری،
    تو خود روزی به من گفتی،
    که میهن خانه‎ی اجداد را گویند»
    زدم بوسی به رخسارش،
    و غمگینانه افزودم:
    «اگر در یک شب تاریک،
    مشتی دزد و رهزن، خانه‎ی بابات را سوزند،
    و هر سو آتش افروزند،
    و تو از وحشت دزدان، برون آیی،
    و شبها را به روی سنگفرش مردم دیگر بیاسایی،
    مهاجر می‎شوی فرزند،
    مسافر می‎شوی دلبند»
    ٭٭٭
    سرشک تازه‎ای چشمان فرزند مرا تر کرد،
    و اندوهی روانش را مکدر کرد،
    و آنگه گفت: «دانستم
    مهاجر آدم بی‎خانه را گویند!»

    و من مصراع شعر ساده‎اش را ساختم تک بیت:
    و در زیر لب افزودم: نکو گفتی عزیز من،
    مهاجر آدم بی‎خانه را گویند
    مهاجر قمری بی‎لانه را گویند
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/349306-گذرنامه-های-قاجار-و-پهلوی!!!!!!!!!!?p=4677094#post4677094
    بیا اینم یه صبحانه دانشجویی واسه آبجی خودم

    بلکه یکم به علم و دانش علاقه مند شی :biggrin:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا