et-rt
پسندها
3,915

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قیافه ی پسرا بعد از همون اتفاق نام برده:دی


    [IMG]
    [ گفتگوی معماری ] 15. مسابقات معماری؛ مسابقه معماری غرفه ایران در اکسپو میلان 2015
    تعارف که نداریم .خو نبودی:weirdsmiley: ولی الان مفتخرت کردم .هستی.برو خوش باش:D
    چرا دپرسی ؟کی بهت گفته دوستت نداره؟هان؟ :دی
    زشتو زشتو که می گن تونی؟:D
    چه خودشم تحویل می گیره شعر به خودش هدیه می ده :دی
    دپرس شدی؟عاشخ شدی؟:D
    تو چرا هنوز مفتخر نشدی تو لیست دوستای من باشی؟هان؟
    ای همه گل های از سرما کبود
    خنده هاتان را كه از لب ها ربود ؟
    مهر هرگز اين چنين غمگين نتافت
    باغ هرگز اين چنين تنها نبود
    تاج هاي نازتان بر سر شكست
    باد وحشي چنگ زد در سينه تان
    صبح مي خندد،خود آرايي كنيد
    اشك هاي يخ زده آيينه تان
    رنگ عطرآويزتان بر باد رفت
    عطر رنگ آميزتان نابود شد
    زندگي در لاي رگ هاتان فسرد
    آتش رخساره هاتان دود شد
    روزگاري شام غمگين خزان
    خوش تر از صبح بهارم مي نمود
    اين زمان حال شما حال من است
    اي همه گل هاي از سرما كبود
    روزگاري چشم پوشيدم ز خواب
    تا بخوانم قصه ي مهتاب را
    اين زمان دور از ملامت هاي ماه
    چشم مي بندم كه جويم خواب را
    روزگاري يك تبسم،يك نگاه
    خوش تر از گرماي يك آغوش بود
    اين زمان بر هركه دل بستم،دريغ
    آتش آغوش او خاموش بود
    روزگاري هستي ام را مي نواخت
    آفتاب عشق شورانگيز من
    اين زمان خاموش و خالي مانده است
    سينه ي از آرزو لبريز من
    تاج عشقم عاقبت بر سر شكست
    خنده ام را اشك غم از لب ربود
    زندگي در لاي رگ هايم فسرد
    اي همه گل هاي از سرما كبود
    نشسته ماه بر گردونه عاج .به گردون مي رود فرياد امواج .
    چراغي داشتم، كردند خاموش،
    خروشی داشتم، كردند تاراج ...
    به او گفتند: شاعر را بيازار؟
    كه شاعر در جهان ناكام بايد
    چو بيند نغمه سازي رنج بسيار
    سخن بسيار نيكو مي سرايد
    به آو آزار دادن ياد دادند
    بناي عمر من بر باد دادند
    ***
    از آن پس ماه نامهربان شد
    ز خاطر برد رسم آشنايي
    غم من ديد و با من سرگردان شد
    مرا بگذاشت با رنج جدايي
    كه چون باشد به صد اندوه دمساز
    به شهرت مي رسد اين نغمه پرداز
    ***
    مرا در رنج برده سخت جان ديد
    جفا را لاجرم از حد فزون كرد
    فغان شاعر آزرده نشنيد
    دل تنگ مرا درياي خون كرد
    چنان از بي وفايي آتش افروخت
    كه سر تا پاي مرغ نغمه خوان سوخت
    ***
    نگفتندش كه: درد و رنج بسيار
    دمار از روزگار دل برآرد
    دل شاعر ندارد تاب آزار
    كه گاه از شوق هم جان مي سپارد
    بدين سان خاطر ما را شكستند
    زبان نغمه ساز عشق بستند
    ***
    سلام دوست عزیز من تحلیل وبررسی ویلاساوارو خیلی خیلی لازم دارم اگه دارین کمکم کنین
    منظورم دیاگرام ارتباطی فضا نحوه نورگیری سیرکولاسیون ودانه بندی....که همش باشکل باشه:(
    دیگر جا نیست
    قلبت پر از اندوه است
    خدایان همه ی اسمان هایت
    بر خاک افتاده اند

    چون کودکی بی پناه و تنها مانده ای
    از وحشت میخندی
    و غروری کودن از گریستن پرهیزت میدهد

    این است انسانی که از خود ساخته ای
    از انسانی که من دوست می داشتم
    که من دوست می دارم

    می ترسی-به تو بگویم-تو از زندگی میترسی
    از مرگ بیش از زندگی
    از عشق بیش از هر دو میترسی
    به تاریکی نگاه میکنی
    از وحشت می لرزی
    و مرا در کنار خود
    از یاد
    میبری...
    بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
    همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
    شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.
    در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
    باغ صد خاطره خندید،
    عطر صد خاطره پیچید:


    یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
    پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
    تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
    من همه، محو تماشای نگاهت.


    آسمان صاف و شب آرام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشۀ ماه فروریخته در آب
    شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل و سنگ
    همه دل داده به آواز شباهنگ
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا