*زهره*
پسندها
14,783

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قلبهای کوچک چشم انتظار قلبهای بزرگ هستند
    مؤسسه خيريه

    آره میدونم
    این مدیریت خیلی رو آدم تاثیر میزاره
    مخصوصن اگه سرمد باشه :D

    الان زنگ زد، گوشیم رفت رو پیغامگیر :D
    به
    سلام
    احوالات ؟
    این داداشت کوش ؟ با چوب بزن تو سرش، حتمن میشکنه :D
    سر آن ندارد امشب که براید آفتابی***چه خیالها گذر کردو گذر نکرد خوابی

    به چه دیر متندی ای صبح که جان من برامد***بزه کردی و نکردند مو ذنان ثوابی

    نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم؟***که به روی دوست ماند که برافکند
    نقابی
    سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد***که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی

    دل سنگت ای دوست به آب چشم سعدی***عجب است اگر نگردد که بگردد آفتابی
    سلام خانوم مهندس
    میخواستم خواهش کنم به دلیل فعالیتهای عالی که دارید در انجمن نوپای ما هم فعالیت کنید
    ممنون میشم دعوت من رو بپذیرید
    آدرس"http://forum.noandishaan.com/
    روز پاييزي ميلاد تو در يادم هست
    روز خاکستري سرد سفر يادت نيست
    ناله ناخوش از شاخه جدا ماندن من
    در شب آخر پرواز خطر يادت نيست
    تلخي فاصله ها نيز به يادت مانده ست
    نيزه در باد نشسته ست و سپر يادت نيست
    يادم هست يادت نيست
    خواب روزانه اگر در خور تعبير نبود
    پس چرا گشت شبانه. در به در يادت نيست؟
    من به خط و خبري از تو قناعت کردم
    قاصدک کاش نگويي که خبر يادت نيست
    يادم هست يادت نيست
    عطش خشک تو در ريگ بيابان ماسيد
    کوزه اي دادمت اي تشنه مگر يادت نيست؟
    تو که خود سوزي هر شب پره را مي فهمي
    باورم نيست که مرگ بال و پر یادت نیست
    تو به دل ريختگان چشم نداري بي دل
    انچنان غرق غروبي که سحر يادت نيست
    يادم هست يادت نيست



    نقطه ای در دوردست فقط یک نقطه است ...

    نزدیک تر که بیاید شکل می گیرد ...

    او یک انسان است !

    به تو که می رسد ... قلب طپشی عاشقانه دارد !

    دوباره می رود بسوی نقطه شدن ...

    او یک خاطره است ...!


    قدم هایی که نزدیک می شوند ...

    فاصله هایی که کم می شوند ...

    دست هایی که دیگر تنها نیستند ...

    فاصله هایی که زیاد می شوند ...

    قدم هایی که دور می شوند ...

    و نگاهی که حسرت را تجربه می کند ...

    این است تعریف تنهایی !!!
    عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
    کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست؟
    تو که خود سوزی هر شب پره را می فهمی
    باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست؟
    تو به دلریختگان چشم نداری، بی دل
    آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست؟
    یادم هست ، یادت نیست؟
    ساقیا آمدن عید مبارک بادت
    زان مواعید که دادی نرود از یادت
    عید فطرو پیشاپیش میتبریکم


    در درون تو کسی است

    ‌دنیایی است

    وتو را یاری خواهد داد که خواستن را

    به شدن بدل کنی !

    و نیرویی نهفته که گامهایت را

    پیوسته به راه تواند برد ...

    پس خویشتن را آنگونه که می پسندی ترسیم کن !

    و هر روز تنها گام بردار... آرام و پرتوان ...

    در امتداد آن رویای دلپذیر ...

    آری! گاه چنین شود که تداوم راه

    سخت و نا ممکن آيد !

    رویاهایت را فرو مگذار ...

    پس آنگاه سحر گاه فراخواهد رسید

    که چشم بگشایی و خویشتن را ببینی

    بایسته و پرتوان ...

    و آمیخته ی آنچه که می خواسته ای ...

    این کمترین پاداش شهامت است

    و ایمان به آنکه در توست ...

    و آویختن به رویاهایت ...

    رویاهایت را فرومگذار ...............!


    دونالوین
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا