ارمیاء پس چرا همزه ی اسمت رو نذاشتی؟ ارمیاء نام پیغمبر خداوند است حالا که همزه رو نذاشتی میشه فعل امر یعنی که دو مرد تیر بینداز، لابد می خواهی تیری بیندازی. این روزها خیلی ها تلاششان را می کنند که ما فراموش کنیم ارمیاء را مصطفی را سهراب را که حتی نامش هم صلوات دارد و یوسف را شایدم یونس را. و ما دو نفر دو نفر هایی شدیم که تیر می اندازیم به قلب کسانی که تمام تلاششان را می کنند تا ما یوسف را با تکه حلبی طلایش فراموش کنیم.
دوست ندارم مثله همه از خدا بخوام که توي زندگي هيچ غمي نباشه، چرا که شاديها در کنار غمهاست که معنا پيدا ميکنه و زيبا ميشه. تنها از خدا ميخوام قدرتِ درکِ حضورش رو توي لحظه هاي زندگي به همه ي مخلوقاتش عطا کنه، که اون وقته که هيچ مشکلي توان شکستن ما رو نداره. سال نو با ديدِ نو به زندگي و فرصتي دوباره براي بهتر زيستن بر شما و خانواده تان خجسته باد.
بار دیگر هنگامه ی جلوه ی طبیعت فرا می رسد،و نعمات الهی سبد سبد بر سر بندگان فرو می ریزد ، طبیعت جامه ی نو به تن کرده و موجودات مستانه این شادی را سپاس گوی خالقی می شوند که هر سال انتظار سرد زمستان را با گرمی و طراوات بهار جایگزین می کند. امسال هم چشمان منتظرمان بر جاده ی سبز انتظار دوخته می شود ، اما امسال دیگر می دویم تا غیبتمان را با حضورش رنگ بهار بزنیم و او قلوب و ابصارمان را منقلب کند آنگاه که زیر لب دعای تحویل سال را زمزمه می کنیم که :
یا مقلب القلوب و الابصار
یامدبر اللیل و النهار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
اتفاقا سراغت را گرفته ام از
قمری هایی که بعد از ظهرها برای باغچه بی حوصله مان
دارند یاکریم می خوانند
از
همین مادربزرگ که تسبیحش را
برایت دارد می اندازد با ذکر های مداوم
اما
هنوز یک سطر مانده به تمام این شعر
می خواهم که بیایی
آخر جواب مادبزرگ را
قمری ها هم نمی دهند
من هم
دلتنگیم سردرد شدیدی گرفته و بهانه اش
فقط انتظاری است که سایه امدن دارد...