narges*
عضو جدید
هر چه دلم خواست ،نه آن میشود
هر چه خدا خواست ، همان میشود
هر چه خدا خواست ، همان میشود
هستیم را فدا کردم
اما چه سود حتی ندیدی مرا
حتی لبخندی نزدی[/QUOTE
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی که اخر امد دوسداران را چه شد
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به هم دردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود نا خورده نیش
هستیم را فدا کردم
اما چه سود حتی ندیدی مرا
حتی لبخندی نزدی
هستیم را فدا کردم
اما چه سود حتی ندیدی مرا
حتی لبخندی نزدی[/QUOTE
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی که اخر امد دوسداران را چه شد
دیدنت تلخ هست
اخر به یاد میاورم تمام دروغهای زیبایت را
هر چه دلم خواست ،نه آن میشود
هر چه خدا خواست ، همان میشود
افتادگی اموز اگر طالب فیضیدیدنت تلخ هست
اخر به یاد میاورم تمام دروغهای زیبایت را
هرگز نخورد اب زمینی که بلند است
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
افتادگی اموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد اب زمینی که بلند است
تو میگویی سلام
من میگویم خداحافظ
اخر دیگر ان دخترک ساده نیستم
مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدمتو میگویی سلام
من میگویم خداحافظ
اخر دیگر ان دخترک ساده نیستم
دولت عشق امدو من دولت پاینده شدم
دنیا بی توزیبا نیست
دنیایت را هدیه نکن به هر کسی
بدان دلی برایت میتپد
مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم
دولت عشق امدو من دولت پاینده شدم
میلاد تو بهترین روز زندگیم هست
نمیدانی چقدر مهم هست روز تولدت
دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
نگو میری
نگو تنهام میذاری
اخه این دل طاقت نداره
ماهم هم شکسته خاطرو دیوانه بوده ایم
هرگز گمان مبر ز خيال تو غافلم
گر مانده ام خموش خدا داند و دلم
….............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`,’`,•’
............……....`’•,,•’` ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
ماهم هم شکسته خاطرو دیوانه بوده ایم
ماهم اسیر طره یه جانانه بوده ایم
تاکی به تمنای وصال تو یگانهمرغ در دامم مرا پروانه پرواز نيست
درگلويم نغمه هست و رخصت آواز نيست
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هنري نيست جانا دل تو شکسته يینم
من يیر شاد و شنگول غم تو زدل به چينم
شیشه ی دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست
این شقایق با نگاهی سرد پرپر می شود
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
من اگر تنهای تنهایم ، اگر دیوانه ام
از برای عشق زیبا چهرگان ویرانه ام
تمام سهم من از تو ...یه حلقه س که توو دستامه
تمام سهم تو ازمن ...یه عشق بی سرانجامه
تو بارونی ترین ابری ...من از پاییز لبریزم
چه معصومانه می باری ...چه مظلومانه می ریزم
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
در نگاهت حسرت شعری خفته است
در نگاهت بودن دردی رسته است
در جای جای ان نگاهت همان غمناک اسمان تو
باز هم اشک دریایی را شسته است...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |