کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

solo69

عضو جدید
خالی از هر چه که هست میشم….
از زمین سرد خاکی تا
نگاهی عاشقانه….
بغض شب توی گلو خیلی وقته که نشسته میدونم ….
با خودم میگم تلخی این زمونه رو میسپرم بدست باد ….
چشمامو میذارم روی هم , سیاهی پشت چشممو با یه رنگ خوب پاک میکنم…
یادمو میدزدمو میبرم به اوج
خاطرات گرم تو ….
با دلم آخرین اسم
تنهایی شبت رو فریاد میزنم ….
دست سردم میکشم تو خاطرات دلپذیر تو ……..
تا خیال ورت نداره فکر کنی رفتی از سرم ….
شمعدونی کنار باغچه رو در میارم …..
با یه بغل
آرزوهای داغ داغ میکارمش تو خاک سبز دل تو ….
و از لحظه لحظه های خواندنم هراسی نخواهم داشت…
یکرنگی نگاهم و با خاطرات نگاه تو موزون میکنم …..
یه ریتم میسازم برای سکوت قصه مون ….
حالا چشممامو باز میکنم به
امید بودنت ….
خالی از هر چه که هست …
هستی, نیستی, هستی ….. هستی …..


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
به دنبال تو تمام جاده های این زمین را گشتم اما نمیدانستم تو همیشه یک جا هستی ان هم در قلبم ولی من برای تو یک جا هستم ان هم در خاطرات گذشته
 

میهن مشرقی

عضو جدید

پرواز کُن.
......
امروز زندگي را آغاز كُن!
امروز مخاطره كُن!
امروز كاري كُن!

ترجمهٔ احمد شاملو از شعر پابلو نرودا
 

میهن مشرقی

عضو جدید
آرزو در سینه غوغا می کند
من نگویم در به رویم باز کن!
من خریدار تو و ناز توأم
نازنینی هر چه خواهی ناز کن!!!!!

فریدون مشیری
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
این روزهآ بیشتر ار هر زمآنی...

دوست‍ــ دارم‍ــ خودم‍ــ باشم‍ــــ...!!
دیگر نه حرص‍ـــ بدست‍ــ آوردن‍ـــ رآ دآرم‍ــــ
و نه هرآس‍ـــ اَز دست‍ـــــ دادن‍ـــــ
هر کس‍ــــ مرآ می‍ــــ خواهد به خآطر خودم‍ــــ بخواهد...
دلم‍ــــ هوای خودم‍ــــ را کرده است‍ـــــــ....



 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من زیبا نیستم اما قلبی دارم مهربان
من ظریف نیستم
اما چشمانی دارم که به راحتی میتوانی اشکهایش را ببینی
شاید نتوانم مثل همگان باشم
اما میدانم که دیگر به تو نیازی ندارم
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
از پیرمردی پرسیدند دوست چیست؟گفت: همان که محبتش مرا پیر کرد....
 

n_beauty

عضو جدید
یه روز بهم گفت :میخوام با هات دوست بشم .

آخه من اینجا خیلی تنهام….

بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام…..

یه روز دیگه بهم گفت: میخوام تا ابد باهات بمونم آخه میدونی من اینجا خیلی
تنهام..

بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام…..

یه روز دیگه بهم گفت: میخوام برم یه جای دور?جایی که هیچ مزاحمی نباشه.
وقتی همه چیز حل شد تو هم بیا اونجا.آخه میدونی من اونجا خیلی تنهام…

بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام…..

یه روز تو نامه برام نوشت: من اینجا یه دوست پیدا کردم آخه میدونی من
اینجاخیلی تنهام…

براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی
تنهام…..

یه روز تو نامه برام نوشت: من قراره با این دوستم تا ابد زندگی کنم آخه
میدونی من اینجا خیلی تنهام…

براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی
تنهام…..

حالا اون دیگه تنها نیست و از این بابت خوشحالم.چیزی که بیشتر از این
خوشحالم میکنه اینه که هنوز نمیدونه من
تنهای تنهام…..
 

n_beauty

عضو جدید
هروقت کسی می آمد تا دستی به سر تنهاییم بکشد..
خواب میشدم... و آنقدر در بی کسی ِ کودکانه ام می غلتیدمکه تمام رویاهایم مثل کلاف سردرگمی به هم میپیچید..آنوقت او می ماند و یک جسم ِ غرق در خوابِ آشفته...او میماند و دوراهی پر پیچ و خمی بین ماندن و رفتن...و همیشه این رفتن بود که دل ِ تنهاییم را می سوزاند... شب شد..یک شب ِ دیگر آمد و من غرقم در سکوتی بی انتها...حرف هایم طعم نفرت میدهد...حالـــــی دارم عجیب... خوب نیستم... روحم درد دارد...دست هایم سرد ِ سرد..تنم میلرزد..باز هم نیستی...نبودن..نبودن هایت... وحشت هایم..چه کسی می آید مثل تو؟که با قهر چشم هایش با نگاهم..ذره ذره کم شوم..آب شوم..کجایی دل خوشی دلم؟!کجایی؟دیدی؟! بی تو این دل به کجا رسید؟ترسیدم..ترســـــــــــــــیدم تو نباشی...دیدی با رفتن هم قدم شدی؟سایه ات هم دیگر از اینجا رفته..مانده ام با یادت.. و یادگاری هایی که ندادی...مانده ام با یک دنیا دلواپسی و یک جسم نا آرام..هیچ چیز..هیچکس مثل حضورت نه آرامم میکند و نه میتواند کهآرامـــم کند..نیستی ..نبودنت از همه جای این خانه ...از هر گوشه این شهر می بارد..بی تو من تنهایی ٬ تنها شدم...!بی تو بی صدا اشک شدم..و ندیدی! و نشنیدی که فریاد میزدم بر گـــــــــــــــــرد!تو می رفتی و من خیره میماندم به رد پاهای کسی که در دستشدلم می رفت به نا کجا..راستی به کجا میروی؟!بعد از من با چه کس همسفر میشوی!چرا میروی!؟ماندن که درد ندارد! این رفتن هاست که انسان را پر از درد میکند...کاش میفهمیدی بی تو بغض گلویم را زخمی میکند!کاش می ماندی..تو اگر میماندی من به تو شوق آمدن فرداهای باهم را نشان میدادم..تو اگر با من میماندی ...من با تو ما میشدم..!رفتی ! و چه خوش! گذشتی ...نفرت از تو ؟نه...نفرت از ما بودن ِ بی تو!دارم خوب نیستم..تن خسته ام..روحم پر پر میزند..شعر هایم قافیه کم می آورد...تو اگر میماندی....
 

n_beauty

عضو جدید
می نویسم
می خوانم و فریاد می زنم
همیشه دوستت دارم
اما حیف که
دوست داشتن همیشه کافی نیست......
بی تو دیگه نمی تونم
ذره ذره تموم شدم
ای بی وفا ای مهربون
تو رفتی و تنها شدم
حالا می گم بیا ولی
انگار دیگه نمی تونی
یکی دیگست تو زندگیت
اینو از قلبت شنیدم
می دونی گریه می کنم
شبا یرای عشق تو؟
نمی رسم یه تو ولی داد می زنم دیوونتم



چه بد قافیه و بیریخت بود این شعره:دی
 

**ALmA**

عضو جدید
[FONT=&quot]
دلم تنگ است،
[/FONT][FONT=&quot][FONT=&quot]دلم تنگ است،
[/FONT]دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT][FONT=&quot]سکوت از کوچه لبریز است،
صدایم خیس و بارانیست[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT][FONT=&quot]نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانـــیست[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.,

.,

dar har tangne ke docharash mishavim hamishe ie koche khalvat bihatrin makan baraie residan be aramesh hast to hamchin makane mitone rahat fekr kone
 

solo69

عضو جدید
چه غریبانه می خواهمت
آن لحظه که اشک در چشمانت می رقصد و چشمان من مست چشمان تو است
آن لحظه که قفل می کنی مرا در دستانت و
زندانی می کنی مرا عاشقانه و
تنگ و تنگ تر می کنی این زندان را
آن قدر تنگ ... تا مرز یکی شدن
چه بی تابانه می خواهمت
آن لحظه که دستم را می گذاری روی قلبت و می گویی : ببین برای تو می زند
و من غرق می شوم در این همه خوبی
در این همه احساس گاهی شک می کنم که شاید خواب باشد این ها
شاید رویا باشد این همه خوشبختی
اما وقتی گم می شوم در آغوشت
فراموش میکنم همه ی این ها را
و میگویم : حتی اگر رویا باشد رویای قشنگی است
بگذار باشد
بگذار این لحظه را
فقط این لحظه را خوشبخت باشم
 

sayeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
وفاداری یک زن زمانی معلوم میشود که مردش هیچ نداشته باشد ...

وفاداری مرد زمانی معلوم میشود که همه چیز داشته باشد ...
 

sayeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلت با من نیست.....
حال و روز خوشی ندارم ، این روزها حس خوبی ندارم
قلبم از احساسم شاکیست ، جان خودت بی خیال ،حوصله حرفهایت را ندارم
حرفی نزن که بدجور دلم از تو گرفته ، دیگر بس است هر چه تا به حال اشک از چشمانم ریخته
شاید تو لایق اشکهایم نیستی ، چشمانم از اشکهایم شاکیست ، تو برایم مثل قبل نیستی
آن عطر مهر و محبتهایت که فضای قلبم عاشقانه میکرد را دیگر حس نمیکنم ، وقتی دستهایم را...
میگیری آن گرمای همیشگی را احساس نمیکنم
نگو احساست به من همچو گذشته است که باور نمیکنم، نگو دوستم داری که درک نمیکنم
حال و روز خوشی ندارم ، سر به سر دلم نگذار که طاقت بی محبتی هایت را ندارم
قلبم از احساست دلخور است ، دلم گرفته و ابراز محبتهای آن قلب به ظاهر عاشقت بیهوده است
بهانه هایت تکراریست ، دیگر قلب شکسته ام ساده و دیوانه نیست ، گرچه هنوز هم خیلی دوستت دارم
اما دیگر جای تو در کنارم خالی نیست
جای تو را غم آمده و پر کرده ، احساسم به عشقت شک کرده ، بودنت مرا آزار میدهد ، حرفهایت اشکم را در
می آورد ،نیا در بستر عشق ، نیا که بیمارم ، طبیبی نیست و من به درد نبودنت دچارم
اینکه هستی اما تنها مال من نیستی ، اینکه در کنارمی اما به عشق نفسهایم با من همنفس نیستی ...
اینکه اینجایی و دلت با من نیست ..
به درد نبودنت دچارم ….
اگر باشی عذاب میکشم ، اگر نباشی تمام دردهای این دنیا را میکشم ، وای که هم بودنت ،
هم نبودنت مرا عذاب میدهد ، فکری به حالم کن که عشقت دارد کار دستم میدهد

حال و روز خوشی ندارم ، جان خودت بی خیال که دیگر حوصله بهانه هایت را ندارم.............
 

solo69

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرا نگاه کن ببین چه انتظاری به روی پلکهایم خانه کرده است .[/FONT]
غم را از چشمانم فقط تو میتوانی بخوانی
خود را به ندانستن نزن - می دانم که میدانی غصه در دلم خانه کرده است
نمیخواهم غصه ام را بخوری اما قصه ام را بدان
 

sayeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
فعــــلا دورت شلوغــــه...
تنـــهات کــه گذاشتن یاد مــــن میــفتی
اونوقت دیـــــگه شرمــندم...
چــــون اون موقع مــن تنــها نیــــستم . . .
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اتفاقی بودم که انگار
تنها با چشمای تو رخ میداد
این زندگی از جون من
اما دیگه نمیدونم که چی میخواد
حنجرم خشکیده دیگه کارم سکوت شد
گیتارم شکست و قلبم...
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
❤محـــکَــــم تَـــر از آنَــــم کـــه

بَـــرای تنــها نــبودنَـــم

آنچـــه را کــــه اســـمش را

غــرور گــــذاشتــــه ام

بَــــرایت بــه زَمیـــن بکــــوبـَـم

احـســاس مَـــن قیمتــی داشــتــــ ،کــــه تــــــو

بَــــرای پَــــرداخــت آن فَقیــــر بــــودی❤
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم ها لالت می کنند ؛
بعد هی می پرسند ،
چرا حرف نمی زنی ؟!
این خنده دارترین نمایشنامه ی دنیاست !!!


 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم ها
فقطـ آدم هســـتند،
نـــه بیشتر و نــــه کمتر.
اگــر کمتر از چیزی کـــه هستند نگاهشان کنـــــــــی
آنها را شــــکسته ای !
و اگــــــر بیشتر از آن حســـــــابشان کنـــــی،
آنها تو را میـــشـــــکنند !
بین ایــــــــن آدم های آدم، فقط بایـــــــد عاقلانــــــــــه زندگــی کرد؛
نه
عاشقانه !
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
باز بویِ پاییز ،
و ترس تمامِ وجودم را میگرد ؛
که نکند یادت هم
در یکی از این پاییز ها
تنهایم بگذارد









 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا