هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است /دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
رنگ چراغ راهنمایی را،آفرینش همه تنبیه خداوند دل است /دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
رنگ چراغ راهنمایی را،
جدول ضرب را،
حتی دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم.
ولی هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم،
آدم ها را بلد نیستم...!!!
این چشم هـــا ...من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که نا کس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت / ز فریب او بیاندیش و غلط مکن نگارااین چشم هـــا ...
خوابــــ ندارند دیگر !..
هرجا هستی ...
زمزمهـــ کن با من !
ترانه ی « مرا ببوســـ » را !!....
آرامـــ میشوم..!
سلام خوبیمژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت / ز فریب او بیاندیش و غلط مکن نگارا
تو بیا توی غزلهای دل من بنشیننيكويي كن اگر ترا دست رسست كين عالم يادگار بسيار كسست
سلام مر30! شما خوبی!سلام خوبی
این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
بی خیال همه با فلسفه اشان خوش باشند
خودمانآیینه هستیم برای خودمان
دائم گل اين بستان شاداب نميماندسلام مر30! شما خوبی!
ای دریغا به برم میشکندنازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
سلام مر30! شما خوبی!
ای دریغا به برم میشکندنازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
سلامدائم گل اين بستان شاداب نميماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
یادتــــــ هستــــــــــ نشستـــ ـے کنارم گفتـــــــــ ــے:دائم گل اين بستان شاداب نميماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
دل می کنی از این، دل می بُری از اونسلام
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر امد دوستداران را چه شد
تن خسته ای ولی خوابت نمی برهنمرودیان همیشه به کارند
تا هیمهای به حیطه آتش بیاورند
اما
ما را از آزمایش آتش هراس نیست
ما بارش همیشهی باران کینه را
با چتر های ساده ی عریانی
احساس کردهایم
ما را به جز برهنگی خود لباس نیست...
تن خسته ای ولی خوابت نمی بره
این حس لعنتی از مرگ بدتره
دل می کنی از این، دل می بُری از اون
یک اتفاق تلخ افتاده بینتون
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانهدلم از وحشت زندان بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستمدلم از وحشت زندان بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
هر نقش که دست عقل بندد / جز نقش نگار خوش نباشد
من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم
افسوس؛که
یک لحظه تماشای تو رؤیاست
شـــــبیه دل نازکـــی هــای این روزهـــایم .....تا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
شاهد ان نيست كه مويي و مياني دارمتا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
تا رفت مرا نظر آن چشم جهان بینسلام ببخشيد نديدم زودتر ج بدم خوبين شما؟
دل در اين پيره زن عشوه گر دهر مبند
كاين عروسي است كه در عقد بسي داماد است
تا كي به تمناي وصال تو يگانهتا رفت مرا نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
مر30!
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
هی فلانی !
رفتن حق همه ی آدمهاست...
فقط خواستم بدونی ،
اگه مونده بودی..
پاییزم قشنگ تر بـــود ...!
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی.....چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابیدارم از زلف سياهت گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی.....چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار ميبرند كه زنداني ات كنند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |