مشاعرۀ سنّتی

[F@tima s332]

و خدا در اين نزديكي است لاي اين شب بوها پاي ان كاج بلند

درکالبدجهان تراجان دانند
باتونه چنان زیم که آنان دانند

 

[Shahab]

درکالبدجهان تراجان دانند
باتونه چنان زیم که آنان دانند

سلام

داني كه چرا سر نهان با تو نگويم
طوطي صفتي طاقت اسرار نداري

 

[F@tima s332]

سلام

داني كه چرا سر نهان با تو نگويم
طوطي صفتي طاقت اسرار نداري

سلام
یاری وشرابی طلب وپای گلی
دردست کنون که جرعه می داری

 

[Shahab]

سلام
یاری وشرابی طلب وپای گلی
دردست کنون که جرعه می داری

ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد
دوستي كي اخر امد دوستداران را چه شد

 

[F@tima s332]

ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد
دوستي كي اخر امد دوستداران را چه شد

درآب رخش ستارگان پیدایند
بی آب وی آبم همه گل میگردد

 

[eghlimaa]

درآب رخش ستارگان پیدایند
بی آب وی آبم همه گل میگردد

در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من
که دل ز مهرت بر کنم تا فرصتی دارم..

 

[Shahab]

در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من
که دل ز مهرت بر کنم تا فرصتی دارم..

مرا در منزل جانام چو امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها

 

[F@tima s332]

مرا در منزل جانام چو امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها

ای عشق تراپری وانسان دانند
معروفترازمهرسلیمان دانند

 

[Shahab]

ای عشق تراپری وانسان دانند
معروفترازمهرسلیمان دانند

دائم گل اين بستان شاداب نميماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي

 

[F@tima s332]

دائم گل اين بستان شاداب نميماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي

یاضامن آهو،مرابه لطف پابوس خودکن
ای محفل نورباکرم خاکبوس خودکن

 

[Shahab]

یاضامن آهو،مرابه لطف پابوس خودکن
ای محفل نورباکرم خاکبوس خودکن

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله اموز صد مدرس شد

 

[F@tima s332]

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله اموز صد مدرس شد

دوش بامن گفت کاردانی تیزهوش
وزشماپنهان نشایدکردسری می فروش

 

[Shahab]

دوش بامن گفت کاردانی تیزهوش
وزشماپنهان نشایدکردسری می فروش

شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان

 

[F@tima s332]

شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان

نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

 

[Shahab]

نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است

 

[F@tima s332]

تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است

تاکی اندردام وصل آرم تذوری خوش خرام
درلباس کاراهل دولت میکنم

 

[Shahab]

تاکی انددام وصل آرم تذوری خوش خرام
درلباس کاراهل دولت میکنم

مرامهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهدشد
قضای اسمان است این ودگرگون نخواهدشد

 

[F@tima s332]

مرامهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهدشد
قضای اسمان است این ودگرگون نخواهدشد

درجام جهان چوتلخ وشیرین بهم است
این ازلب یارخواه وآن از لب جام

 

[Shahab]

درجام جهان چوتلخ وشیرین بهم است
این ازلب یارخواه وآن از لب جام

ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود انچه ميپنداشتيم

 

[F@tima s332]

ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود انچه ميپنداشتيم

مابدین درنه پی حشمت وجاه آمده ایم
ازبدحادثه اینجا به پناه آمده ایم

 

[Shahab]

مابدین درنه پی حشمت وجاه آمده ایم
ازبدحادثه اینجا به پناه آمده ایم

من مست و تو ديوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه

 

[F@tima s332]

من مست و تو ديوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه

همچوگلبرگ طری مست وجود تو لطیف
همچوسروچمن خلدسراپای توخوش

 

[Shahab]

همچوگلبرگ طری مست وجود تو لطیف
همچوسروچمن خلدسراپای توخوش

شاهد ان نيست كه مويي و مياني دارد
بنده طلعت ان باش كه اني دارد

 

[F@tima s332]

همچوگلبرگ طری مست وجود تو لطیف
همچوسروچمن خلدسراپای توخوش

شراب تلخ میخواهم که مردافکن بودزورش
که تایکدم بیاسایم زدنیاوشروشورش

 

[Shahab]

شراب تلخ میخواهم که مردافکن بودزورش
که تایکدم بیاسایم زدنیاوشروشورش

شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبك بالان ساحل ها

 

[F@tima s332]

شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبك بالان ساحل ها

ازسایه بخورشید اگرت هست امان
خورشیدرخی طلب کن وسایه گل

 

[Shahab]

ازسایه بخورشید اگرت هست امان
خورشیدرخی طلب کن وسایه گل

لاف عشق و گله از یار بسی لاف دروغ
عشق بازانی چنین مستحق هجرانند

 

[F@tima s332]

لاف عشق و گله از یار بسی لاف دروغ
عشق بازانی چنین مستحق هجرانند

دوش آن صنم چه خوش گفت درمجلس مغانم
با کافران چه کارت گربت نمیپرستی

 

[Shahab]

دوش آن صنم چه خوش گفت درمجلس مغانم
با کافران چه کارت گربت نمیپرستی

يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار ميبرند كه زنداني ات كنند

 

[mani24]

دوش آن صنم چه خوش گفت درمجلس مغانم
با کافران چه کارت گربت نمیپرستی

یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود

وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود


امروز در میانه کدورت نهاده پای

آن روز در میان من و دوست جانبود


کس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاست

اول حبیب من به خدا بی وفا نبود