مرا در منزل جانام چو امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها
ای عشق تراپری وانسان دانند
معروفترازمهرسلیمان دانند
مرا در منزل جانام چو امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها
ای عشق تراپری وانسان دانند
معروفترازمهرسلیمان دانند
دائم گل اين بستان شاداب نميماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
یاضامن آهو،مرابه لطف پابوس خودکن
ای محفل نورباکرم خاکبوس خودکن
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله اموز صد مدرس شد
دوش بامن گفت کاردانی تیزهوش
وزشماپنهان نشایدکردسری می فروش
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
تاکی انددام وصل آرم تذوری خوش خرام
درلباس کاراهل دولت میکنم
مرامهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهدشد
قضای اسمان است این ودگرگون نخواهدشد
ما ز ياران چشم ياري داشتيمدرجام جهان چوتلخ وشیرین بهم است
این ازلب یارخواه وآن از لب جام
ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود انچه ميپنداشتيم
مابدین درنه پی حشمت وجاه آمده ایم
ازبدحادثه اینجا به پناه آمده ایم
من مست و تو ديوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
شاهد ان نيست كه مويي و مياني داردهمچوگلبرگ طری مست وجود تو لطیف
همچوسروچمن خلدسراپای توخوش
همچوگلبرگ طری مست وجود تو لطیف
همچوسروچمن خلدسراپای توخوش
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بودزورش
که تایکدم بیاسایم زدنیاوشروشورش
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبك بالان ساحل ها
ازسایه بخورشید اگرت هست امان
خورشیدرخی طلب کن وسایه گل
لاف عشق و گله از یار بسی لاف دروغ
عشق بازانی چنین مستحق هجرانند
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبنددوش آن صنم چه خوش گفت درمجلس مغانم
با کافران چه کارت گربت نمیپرستی
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبوددوش آن صنم چه خوش گفت درمجلس مغانم
با کافران چه کارت گربت نمیپرستی
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود
امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جانبود
کس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاست
اول حبیب من به خدا بی وفا نبود
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود
امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جانبود
کس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاست
اول حبیب من به خدا بی وفا نبود
دل ما هرچه كشيد از تو كشيد
هر چه از هر كه شنيد از تو شنيد
غنچه از راز تو بو برد شكفت
گل گريبان به هواي تو دريد
موج اگر دعوي دريا دارد
گردن ناز به نام تو كشيد
روشن از روي تو چشم و دل روز
صبح از نام تو دم زد كه دميد
واسهت چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتیتو مو ميبيني و من پيچش مو
تو ابرو او اشارت هاي ابرو
تو مو ميبيني و من پيچش مو
تو ابرو او اشارت هاي ابرو
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |