نفسم گرفت از این شهر

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
آسمان اين شهر را

آبي نمي خواهند ديگر ...

دست هاي قرمز ...

خاك هاي سرد ...

فردا بدون هواي تازه

روز ديگري نخواهد بود ... روز ديگري نخواهد بود ...!

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقاب از چهره بردارم
چه خواهد شد؟
تو را بی پرده بنویسم
چه خواهد شد؟
بدون این حجاب خسته و خاکی
مرا بی سایه بنویسی
چه خواهد شد؟
نقاب از چهره میگیرم
بیا اکنون نگاهم کن
چه میبینی
من خاکستری یا یک رهای از قفس رانده
بدون این نقاب من تا کجا با خویش تنهایم
کسی هرگز نمیداند
نقابم را دگر باره به روی چهره ام دارم
نگاهم کن
ببین بی هیچ اندوهی
چه بی پروا میخندم
درست است این همانی ست که
هر که میشناسم
از من میخواهد
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوچه ها خسته اند

و این همه پیاده روهای ناتمام

که به خیابان های سرگردان می رسند ...

دیری است

این شهر طاقت اش تمام شده است !

من راهی ام ...

کنار گذری اگر هست

نشانم بده !
 
  • Like
واکنش ها: floe

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سیلی باران به گوشم می زند
وه ! که این سیلی به گوشم آشناست
می شناسم دست خیسی را که باز
همچنان سیلی به گوشم می زند
خوب می دانم که غمگینم ولی
ریشۀ نامهربانی ها کجاست؟
*
می دوم در خاطرات کودکی
خوب می آرم بیاد
سال هایی دور بود
مادرم آمد به ایوان بهار
*
تا که باران را شنید
مادرم دستی به موهایش کشید
گفت: تو آماده باش
مهربانی زیر باران می رسد

*
مهربانی خسته است
کوله بارش را بگیر
مهربانی چای می خواهد
بریز
مهربانی غصه دارد
زودباش
دستمالی را بیار
اشک هایش را بگیر
*
سال ها می گذرد
همچنان منتظرم
تاکه باران سیلی اش را می زند
زود از جا می پرم
*
می گذارم روی میز
چای و دستمال تمیز
 

@spacechild@

عضو جدید
باران!
...
..
من چند صباحیست انتظار چشمان تور ا می کشم...
وچه قدر دلم براشان تنگ شده است!
...
چه دلی دارند این همه گل!
بعد از این خشکسالی ویرانگر
توی این شهرخفقان زده...
چشم هایشان چون یعقوب...
تار وتاریک...
محو انتظار روشنی قطره هاست!
چه صبری دارند این همه گل!
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسمان تعطیل است

بادها بیکارند

ابرها خشک و خسیس
هق هق گریه ی خود را خوردند
من دلم می خواهد

دستمالی خیس

روی پیشانی تب دار بیابان بکشم

دستمالم را اما افسوس

نان ماشینی

در تصرف دارد

......

......

......

آبروی ده ما را بردند!
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از جهان بي تفاوتي فكرها و حرفها و صداها مي آيم...
و اين جهان...
به لانة ماران مانند است.
و اين جهان؛
پر از صداي حركت پاهاي مردميست،
كه همچنان كه تو را مي بوسند...
در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند...


(فروغ فرخزاد)

 

آیاتای

عضو جدید
بانوی مشعل به دست
بانوی مشعل به دست
کنار خلیج ایستاد، درسپیده دمی غمگین
و نظاره کرد سرزمین آشفته را
به آن سوی خلیج نگریست
به جنوب، جایی که خیابان ها به سرخی میزد
به فرزندانش که رنج می بردند و جان برکف دست می نهادند
روی برگرداند
آنگاه به مشرق نگریست، آنجا که سربازان ر|ه می رفتند
تلخی و نفرت را
در چشمان آنها که مصمم بودند و
نمی توانستند منتظر بمانند دید
سیمای سیاهان را دید و بانو
اندوهشان را حس کرد ناله و زاریشان راشنید
و درد را دید در یک میلیون چشم
روی برگرداند
آن گاه عهدی را که بیش از صد سال پیش بسته بود و
از یاد برده بود به یاد آورد
ناله ها و زاری ها، فریاد های آزادی
طنین می اندازند، طنین می اندازند درگوش هایش
بانوی مشعل به دست
به رؤیایی اندیشید که از دست رفته بود
به آسمان چشم دوخت و آنگاه شرمسار سرش را
خم کرد و اشک از دیدگانش جاری شد
 

parichehr16

عضو جدید
نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن

در این حصاره جادویی روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ بر آد رعایت خون به جون صلابت صخره ی کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحی به ترنُم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن

نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن
در این حصاره جادویی روزگار بشکن

شب غارت تتارا همه صوف بکند سایه
تو به آذرخش این سایه یتی تار بشکن
زبرون کسی نیاید جویباری تو اینجا
تو زخویشتن برونا ز به بلا بشکن
سر آن ندارد امشب که بر آید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش طلسم کار بشکن
به سر آنجا که هستی که به سرودنت بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن

نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن
در این حصاره جادویی روزگار بشکن
اين آهنگ برام آشناست!!!!:gol:ممنون!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر یک روز از زندگی من

باقی مانده باشد

از هر جای دنیا

چمدان کوچکم را می بندم ...

راه می افتم

ایستگاه به ایستگاه

مرز به مرز ...

پیدایت می کنم

کنارت می نشینم

روی سینه ات به خواب می روم .......
 

zx1

عضو جدید


تا کی باید به پایان فکر کردن آغاز دیدنت باشه!
چون تو می خواهی ؟
منکه عاشقتم!
من که لحظه لحظه برایت نفس می کشم!
این رسمشه؟
که بغض کنم و
به هزار هزار پرنده حسودی ؟

تقدیم به ...
بی خیال!
 

آیاتای

عضو جدید
نفسم گرفت از این شهر

زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه؟

ساغر و باده بود بر سر دستم به تو چه؟

تو اگر گوشه ی محراب نشستی، صنمی گفت چرا؟

من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه؟

تو که مشغول مناجات و دعـــائی چه به من

من که شب تا به سحر یکسره مستم به تو چه؟

آتش دوزخ اگر قصد تو و ما بکند

تو که خشکی چه به من ،

من که تر هستم به تو چه؟
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش آنهایی که ما را با وعده آتش جهنم،

از دوستی با جنس مخالف می ترسانند،

بدانند که میدانیم نمازشان هم

به امید هم خوابی با حوریان بهشت است...
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
اينجــــــــــــــــــــــا تهران است ...... شهر ساختمانهاي بلـــــند و ديوارهاي نازك ........ شهر ارگاسم هاي بي فرياد !!!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفسم گرفت ازاین دنیا........................ازاین ادما......................ازاین عشقهای بی فردا.......................ازاین صبرهای بی پایان.................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسم گرفت ازاین دنیا........................ازاین ادما......................ازاین عشقهای بی فردا.......................ازاین صبرهای بی پایان.................

نفسم گرفت
سیگار بکش
مست کن
بغض کن
گریه کن
دق کن
ولی با ادم بی ارزش درد و دل نکن.....
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفسم گرفت
سیگار بکش
مست کن
بغض کن
گریه کن
دق کن
ولی با ادم بی ارزش درد و دل نکن.....
بغض می کنم
گریه می کنم
دق می کنم
می میرم
ولی با ادم بی ارزش دردودل نمی کنم.............
خسته ام ...................خسته .....................فقط همین.....................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بغض می کنم
گریه می کنم
دق می کنم
می میرم
ولی با ادم بی ارزش دردودل نمی کنم.............
خسته ام ...................خسته .....................فقط همین.....................
نفسم گرفت از این شهر

هَنـوزْ هَـمْ نمـی دانــَمْ...

اینــجا کُدامـیـنْ فــَصـْل اَسـتْ

کــِ مَـنْ کـالْ مـانـده اَمْ ...

وَ نِمـی رِسَــــمْ بــه تـــو ...

 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفسم گرفت از این شهر

هَنـوزْ هَـمْ نمـی دانــَمْ...

اینــجا کُدامـیـنْ فــَصـْل اَسـتْ

کــِ مَـنْ کـالْ مـانـده اَمْ ...

وَ نِمـی رِسَــــمْ بــه تـــو ...

اینجا پاییزاست انجارانمیدانم
اینجاهواابریست انجارانمی دانم
اینجا دلی تنگ است انجا رانمی دانم......................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا پاییزاست انجارانمیدانم
اینجاهواابریست انجارانمی دانم
اینجا دلی تنگ است انجا رانمی دانم......................

آسمـان هـم کـه بـاشی



بـغلت خـواهــم کـرد …

فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش

هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
به هرحیله دراغوش درنیایی
مگرتورا ازنسیم بهارساخته اند.....................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به هرحیله دراغوش درنیایی
مگرتورا ازنسیم بهارساخته اند.....................

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی


به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی


وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه


قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفسم گرفت ازاین شهر................نفسم می گیرد درهوایی که نفس های تونیست....................
اسمون داره روسرم سنگینی می کنه...........................پرم ازپرواز..............................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسم گرفت ازاین شهر................نفسم می گیرد درهوایی که نفس های تونیست....................
اسمون داره روسرم سنگینی می کنه...........................پرم ازپرواز..............................



بعضي هارو بايد
از تو روياهات بکشي بيرون
و محکم بغلش کني،
بعد آروم در گوشش بگي :
آخه تو چرا واقعي نيستي . . . !

 

mehravehoath

عضو جدید
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید

دل من گرفت از اینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟

همه ارزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟

به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم

سفرت بخیر اما
تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها،به باران
برسان سلام مارا
 
بالا