نفسم گرفت از این شهر

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاملا مخالفم اصلا درست نیست نازنین خانم


نمیدونم شاید حق با شما باشه
اما اقای مهندس
به نظر من یک زن هرچقدر هم مشکلات مالی داشته باشه, هرچقدر هم در تنگنا باشه باید نجابشو حفظ کنه.
من روی صحبتم با زن هایی که با اولین مشکل مالی, به اخرین راه یعنی تن فروشی می اندیشند!
من نمیگم همه زن های روسپی مقصرند
من میگم اگر یه زن بتونه شرافتشو حفظ کنه,اگر بتونه حتی با کارگری کردن .توی خونه مردم کار کردن و... امورات زندگیشو بگذرونه خیلی بهتر ازاینکه بازیچه هوسبازی بشه.
من خودم زن هایی رو میشناسم که خیلی راحت میتونستند شرافت ونجابتشون رو با یک بسته اسکناس مبادله کنند اما الان دارند خونه مردم کار میکنند و حداقل برای من و خانواده خود قابل احترامند...
من یک دخترم و نباید این حرف رو بزنم اما متاسفانه بعضی از خانم های های ما دارند از خصلت
زنانگی شان سو استفاده میکنند واین اصلا درست نیست!!!
گرچه من معتقدم توی جامعه ما درصد خانوهای نجیب و اصیل وشریف خیلی خیلی بیشتر از زنهای باری به هرجهت است.
اما باز هم...
 
آخرین ویرایش:

"Baran"

عضو جدید
نمیدونم شاید حق با شما باشه
اما اقای مهندس
به نظر من یک زن هرچقدر هم مشکلات مالی داشته باشه, هرچقدر هم در تنگنا باشه باید نجابشو حفظ کنه.
من روی صحبتم با زن هایی که با اولین مشکل مالی, به اخرین راه یعنی تن فروشی می اندیشند!
من نمیگم همه زن های روسپی مقصرند
من میگم اگر یه زن بتونه شرافتشو حفظ کنه,اگر بتونه حتی با کارگری کردن .توی خونه مردم کار کردن و... امورات زندگیشو بگذرونه خیلی بهتر ازاینکه بازیچه هوسبازی بشه.
من خودم زن هایی رو میشناسم که خیلی راحت میتونستند شرافت ونجابتشون رو با یک بسته اسکناس مبادله کنند اما الان دارند خونه مردم کار میکنند و حداقل برای من و خانواده خود قابل احترامند...
من یک دخترم و نباید این حرف رو بزنم اما متاسفانه بعضی از خانم های های ما دارند از خصلت
زنانگی شان سو استفاده میکنند واین اصلا درست نیست!!!
گرچه من معتقدم توی جامعه ما درصد خانوهای نجیب و اصیل وشریف خیلی خیلی بیشتر از زنهای باری به هرجهت است.
اما باز هم...
کاملا موافقم;)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدونم شاید حق با شما باشه
اما اقای مهندس
به نظر من یک زن هرچقدر هم مشکلات مالی داشته باشه, هرچقدر هم در تنگنا باشه باید نجابشو حفظ کنه.
من روی صحبتم با زن هایی که با اولین مشکل مالی, به اخرین راه یعنی تن فروشی می اندیشند!
من نمیگم همه زن های روسپی مقصرند
من میگم اگر یه زن بتونه شرافتشو حفظ کنه,اگر بتونه حتی با کارگری کردن .توی خونه مردم کار کردن و... امورات زندگیشو بگذرونه خیلی بهتر ازاینکه بازیچه هوسبازی بشه.
من خودم زن هایی رو میشناسم که خیلی راحت میتونستند شرافت ونجابتشون رو با یک بسته اسکناس مبادله کنند اما الان دارند خونه مردم کار میکنند و حداقل برای من و خانواده خود قابل احترامند...
من یک دخترم و نباید این حرف رو بزنم اما متاسفانه بعضی از خانم های های ما دارند از خصلت
زنانگی شان سو استفاده میکنند واین اصلا درست نیست!!!
گرچه من معتقدم توی جامعه ما درصد خانوهای نجیب و اصیل وشریف خیلی خیلی بیشتر از زنهای باری به هرجهت است.
اما باز هم...[/QUOTEنازنین خانم اینجا جاش نیست


باور کن اینطوری هام نیست
 

samiyaran

عضو جدید
شهر غریبه ایست آشنا!
گاه غریبه می شود گاه آشنا!
این وسط حس متغیر است،شهر بی تقصیر!
حالا باز داد بزنیم که نفرین بر تو ای شهر!
نفرین به خودمان برمی گردد!
خودی که روح شهر است!
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن

در این حصار جادویی روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون

به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن

تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه

لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن

زبرون کسی نیاید،جویباری تو این جا

تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن

شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه

تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن

به سرای تا که هستی که سرودنست بودن

به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

نفسم گرفت از این شهر شهری که دران

آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما
نمی خواهم برخیزم
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسم گرفته از این شهر

از این طلوع طلایی

از این غروب پراز غم

بگو دلم بگو چه شد

که شور و شر عشق

در تو خاموش است

سخن بگو با من

من از ترانه و نغمه

از این سکوت پر از غم

همیشه می نالم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسم گرفته از این شهر

این یک واقعیت محض است
تلاش برای فراموش کردن کسانی که
دوستشان داری
درست مانند این است که
بخواهی کسانی را که تا به حال ندیده ای
به خاطر بیاوری…
 

MehRaz@

عضو جدید
هر کدام از هفت رنگ که نباشد

رنگین کمان

ناقص ست

مثل هفته ای که

روزهایش

بی تو را میگذرد





نفس گیره برام روزای بی تو.............
 

samiyaran

عضو جدید
بوی دود می دهد،نیاز به باران دارد شهرم،دست هایم رو به آسمان است.از پدر ابرها قطره قطره آرزو دارم.
 

samiyaran

عضو جدید
در شهرم همه در پیِ نامند!
ولی من به گمنامی ام قانع ام.
شناخته نشدن را به کمتر دیده شدنش دوست دارم.
هر چه کمتر دیده شوی،کمتر یقه ی ذهنت را می گیرند!
آسه می روم و آسه می آیم تا گربه های آدم نما شاخم نزنند!!!
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


:gol:دلم از این شهر گرفته است


دلم ازاین شهرگرفته است


به ایوان می روم و انگشتانم را


بر پوست کشیده ی شب می کشم


چراغ های رابطه تاریکند


چراغهای رابطه تاریکند


کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد


کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد


پرواز را به خاطر بسپار


پرنده مردنی ست . .:gol:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نفسم گرفته از کسایی که فقط میگن دوستت دارم ولی تو عمل تو بیشتر خودت فدا میکنی و اونا استفاده میکنند
تنها یاد گرفتم ارام زندگی کنم تا کسی مرا به یاد نیاورد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...........

...........

من نفسم نگرفته اخر دیگر نفس نمیکشم ادم وقتی مرده باشه دیگه نیازی به نفس کشیدن نداره
من مردم از دست ادمای بی محبتی که تا بهشون گفتم دوستت دارم من تنها گذاشتن
مردم از دست ادمایی که تا وقتی براشون مفید بودم کنارم بودن و وقتی بی فایده شدم راحت من زیر پا گذاشتند
مردم از دست ادمایی که عشق بازیچه میکنند
مردم از دست ادمایی که تا بهشون نیاز پیدا میکی نیستند ولی اگه خودشون نیاز داشته باشند همیشه باید کنارشون باشم
مردم از دست این دل خودم که خیلی ساده باور میکنه یه لبخند یه نگاه مهربون ولی همش دروغ نه دیگه هیچ وقت زنده نیستم
من تو دنیای مرده هایی زندگی میکنم که فقط تظاهر میکنند ونقاب میزنند تا کسی نفهمه چقدر سرد و بی روح اند
 

samiyaran

عضو جدید
شهر من هم دوزخ دارد هم برزخ هم بهشت.
نفس کشیدن در هر کدام مرام و مسلک خود رو داره.
گاه می گیرد،گاه به شماره می افتد،گاه راحت به جان می رسد.
شهرم را با بالا و پایین شدن نفس هایم حس می کنم.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نفسم گرفت از این شهر
خسته ام از این شهر که همه دل تنگ هم هستند اما انقدر مغروراند که حاضر نیستند بروند پیش انکه دلشان برایش تنگ شده
خسته ام از این شهر که صدای گریه کودکان یتیم را کسی نمیشنود
خسته ام از این شهر که ادما برای پول بیشتر هم دیگه رو میفروشند ان هم به یه پول سیاه
خسته ام از این شهر که تنها ابستن تمام دردهای نزدیک و دور هست
خسته ام از این شهر که تا کسی میخواهد خوب باشد همه به او میخندند و میگویند دیوانه شده
 

تکنو کرات

اخراجی موقت
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که اب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که مهو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به ارزوهای مهال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطردود لاله های وحشی

به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان

برای بفشیه بنفشه ها دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم

تو برای لبخند تلخ لحظه ها

پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم

تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم

تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نفسم گرفت از این شهر
که گریه یک نفر باعث شادی دیگران میشود
خنده یه نفر باعث گریه خیلیا میشود
درد کسی تنها برای خودش هست نه دیگران
کاش تنها کمی این شهر دوست داشتن را یاد می گرفت با هم بودن را یاد می گرفت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسم گرفت از این شهر

شهری که ادمهاهاش دلم را شکستند​
بخشیدم
پیش نگاهم دیوار کشیدند
به تاوان گناه ناکرده محکومم کردند
باز هم بخشیدم
آسان نبود
اما ایمان دارم
اگر آسمانیان از گناهم درگذرند
باید از گناه زمینیان بگذرم
هرچند خیلی سخت باشد

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسم گرفت از این شهر

اخر من زنم وبه همان اندازه از هوا سهم می برم که ریه های تو!

درد آور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی,

قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت می آیند,

تاسف بار است که باید لباسهایم رابه میزان ایمان توتنظیم کنم.

(سمین دانشور)
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نفسم گرفت از این شهر
شهر که نه اینجا ادمها معنای زندگی را نمیفهمند
اینجا کسی، کسی را بی دلیل دوست ندارد
اینجا نمیتوانی بی دلیل محبت کنی
اینجا اگر خوب باشی از تو میخواهند سود ببرند
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم شکسته ...

اما تو بگــــــو


چگونه با دل شکسته ، دوباره به دل ات پیوند ببندم؟؟


دهان ام پر از حرف است .


اما تو بگـــو عزیزم ...

چطور با دهان پُـر حرف بزنم ؟؟


سینه ام پُـر از درد است ؛


اخر تو بگــو ، تمـــام زندگی ام ...


دیگـــــر چگونه میشود تو را به این همه درد دعوت کنم؟؟


مهران پیرستانی / آذر ماه
89
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از وقتی تو رفتی نه تنها این شهر بلکه دنیا برایم عذاب شده ،
و ثانیه ها برایم پر ارزش تر از گذشته !
اخر نگاهم دائم به ثانیه ها و لحظه های
زندگی است تا هر چه زودتر بگذرد و
دوباره تو را در کنارم خودم احساس کنم!

 
آخرین ویرایش:

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن

در این حصار جادویی روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون

به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن

تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه

لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن

زبرون کسی نیاید،جویباری تو این جا

تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن

شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه

تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن

به سرای تا که هستی که سرودنست بودن

به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاهزاده نازنین
از وقتی تو رفتی شهر برایم غربت شده،
و خانه برایم یک زندان پر از شکنجه و عذاب !!

 
آخرین ویرایش:

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا نوشت: بوی سیب می آید ...صدایش را می شنوی؟؟!!
مرداد نوشت:می نشینم در باد و نقشی می شوم زیر باران...نقش شاپرکی که عهد دیرینه اش را
با شمع شکست و به شالیزار های مرداد وفادار ماند.....
رفتن سرشت باد است و ماندن معنای کوه ....
بهانه نوشت: من صبورم! این منم که تحمل را بلعیده ام
کنار می آیم حتی - با قاب عکست...اما دنیا را نمی دانم...
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]چه شهر بي رحمي شده! چقدر بي رحم!
حتي براي لحظات تنهاييت ، براي اشك هايت ، براي ساعات غمگينيت ، بايد دليل بياوري ، براي ديگراني دليل بياوري كه بي هيچ اجازه اي در باره ات قضاوت مي كنند در ذهن خيالپردازشان ، به تو چه لقب ها كه نمي دهند و عجيب آنكه ، چنان واقعيت را با خيال پوچشان مي آميزند كه خود حقيقت را به فراموشي مي سپارند و وقتي سعي مي كني به آنها بفهماني كه همه چيز آنطور كه آنان فكر مي كنند نيست
تنها به تو لبخند به ظاهر معني دار مي زنند ، اگر اعتمادت به خودت كم باشد
خودت هم ، ديگر حقيقت را نخواهي يافت، و همين است كه سعي كرده ام كمتر به سخن ديگران اهميت دهم ، به آنچه كه از من در ذهنشان مي سازند، آيا اين بدان معني است كه مي خواهم باعث آزردگي خاطر كسي شوم؟

[FONT=times new roman, times, serif]آنان كه دوستشان داشتم و دارم ، چه راحت مرا شكستند ، و من،تنها ، شكستم و...ديگر هيچ

[/FONT]
[/FONT]
 
بالا