نمیدونی توکه عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
نـاله را هرچند میخـواهم که پنهـانی کنم
سینه میگوید که من تنگ آمدم، فریاد کن
سینه میگوید که من تنگ آمدم، فریاد کن
نمیدونی توکه عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه،مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها میگیرم
نیستی که ببینی چگونه عطرتودرعمق لحظه هاجاریستمگر چه میشود عشقت بهانه ام باشد
حریر عاطفه ات روی شانه ام باشد
مگر چه میشود ای فصل سبز زندگیم
دل بهاری تو آشیانه ام باشد
مرا که گم شده ام در سکوت پیدا کن
حوالی دل من خانه ای محیا کن
مرا که منتظر یک نگاه گرم توام
در آفتابی چشمان خویش شیدا کن
نیستی که ببینی چگونه عطرتودرعمق لحظه هاجاریست
چگونه عکس تودربرق شیشه هاپیداست
تنها و غریب و مملو از تشویشمجز غصه و غم کسی نیاید پیشمازغربت خویش خنده ام می گیرد-وقتی به صدای گاو می اندیشم !
من به مهمانی دنیا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی عرفان رفتم
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته کوچه شک
تا هوای خنک استغنا
تا شب خیس محبت رفتم
فقط اوراصدا کردم نیامدمانند پنبه دانه كه در پنبه تعبيه است....................................... اجرام كوهها است نهان در ميان برف
گرچه سپيد كرد همه خان و مان ما........................................ يا رب، سياه باد همه خان و مان برف
دـ یشبـــ حـواسم را کـه جمـع خـویش کـردم ،فقط اوراصدا کردم نیامد
تمام شب را دعاکردم نیامد
به من گفت که باید باوفابود
به عهدش هم وفا کردم نیامد
من وغروب وسکوت وشکستن پاییزدـ یشبـــ حـواسم را کـه جمـع خـویش کـردم ،
دیـدم فقـطـ بـایـد پــریشـان تــو بــاشـم. ..
من وغروب وسکوت وشکستن پاییز
توونیامدن وعشوه های چشمانت
تو حكم كردی: " دل "
دستم را خواندی و حكم كردی دل
با دلی كه داشتم............. چرا باختم؟؟؟؟
تو
قاعده ی " بازی" را می دانستی
و
من نمی دانستم كه " بازی " بود
در میخانه ببستند خدایا مپسنددر این سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند.............به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زنددوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود//شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند.............به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
در کهن گلشن طوفانزده خاطر من//چمن پرسمن تازه بهار آمده بود
دل جزره عشق تو نپوید هرگز جز محنت و درد تو نجوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسی در آن نروید هرگز
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیستدل جزره عشق تو نپوید هرگز جز محنت و درد تو نجوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کسی در آن نروید هرگز
زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری//من هم از آن زلف دارم یادگاری بیقراری
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
روزگاری دست در زلف پریشان توام بود//حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری
يك شب ستاره هاي تورا دانه چين كنم بااشك شرم خويش بريزم به پاي تو
بگذارتاببوسمت اي نوشخندصبح بگذارتابنوشمت اي چشمه شراب
بيمارخنده هاي توام بيشتربخند خورشيدآرزوي مني گرم تر بتاب
بیداد رفت لاله بر باد رفته را//یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را...
اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس//ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس
با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز
چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست//جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ من آیی که نیستم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |