مشاعرۀ سنّتی

[saba jo00on]

تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری

یا رب خونین دل و آشفته حال افتان وخیزان آمدم
مرهمی بنما این دل صدچاک را
(صبا)

 

[Motahare89]

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود//دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
لیک از تو خوشم با کرم گاه بگاهی

 

[tracer]

دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
لیک از تو خوشم با کرم گاه بگاهی

یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین//دُر یکتای که و گوهر یک دانه کیست

 

[Motahare89]

یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین//دُر یکتای که و گوهر یک دانه کیست

تو تاج بخشی و من شهریار ملک سخن
به دولت سرت از آفتاب دارم تاج

 

[tracer]

تو تاج بخشی و من شهریار ملک سخن
به دولت سرت از آفتاب دارم تاج

جمال رحمت او جلوه می دهم به گناه//که جلوه گاه جلالش گناهکارانند

 

[Motahare89]

جمال رحمت او جلوه می دهم به گناه//که جلوه گاه جلالش گناهکارانند

دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رویایی

 

[tracer]

دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رویایی

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان//تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

 

[Motahare89]

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان//تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

نازنین تر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود

 

[tracer]

نازنین تر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود

دلا اگر همه بیداد دیدی از مردم//غمین مباش که دادار دادخواهت بس

 

[Maenad]

دلا اگر همه بیداد دیدی از مردم//غمین مباش که دادار دادخواهت بس

ساقی و مطرب و می جمله محیاست ولی
عیش بی یار محیا نشود یار کجاست؟

 

[*سهیلا*]

ساقی و مطرب و می جمله محیاست ولی
عیش بی یار محیا نشود یار کجاست؟

تمنای وصالت نیست عشق من مگیر از من......به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

 

[Maenad]

تمنای وصالت نیست عشق من مگیر از من......به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

تو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
(تشکرم غیر فعاله شرمنده...)

 

[RZGH]

تو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
(تشکرم غیر فعاله شرمنده...)

ومی دانم روزی مرا ازیادخواهی برد
وقصرکوچک دل مرا خراب خواهی کرد

 

[عطار]

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای
آین چنین طراریت با من مسلم کی شود؟

عطار...

 

[RZGH]

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای
آین چنین طراریت با من مسلم کی شود؟

عطار...

دیدم شتابان میروی گفتم کجایکدم بمان

 

[عطار]

نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید

این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش

 

[RZGH]

نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید

این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش

شبی به کلبه احزان عاشقان ایی
دمی انیس دل سوگوارمن باشی

 

[عطار]

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم

رخساره به کس ننموند آن شاهد هر جایی...

 

[RZGH]

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم

زخساره به کس ننموند آن شاهد هر جایی...

یادان ایامی که خواهانت شدم عاشقم کردی به یک انی به خیر
یادان شب ان شب پرخاطره گفتگوی نیمه پنهانی به خیر

 

[*سهیلا*]

یادان ایامی که خواهانت شدم عاشقم کردی به یک انی به خیر
یادان شب ان شب پرخاطره گفتگوی نیمه پنهانی به خیر

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست......بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست

 

[عطار]

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است...

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟

 

[RZGH]

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست......بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست

تاشدم شیفته خوبی وزیبایی توشهره گشتم به شیدایی تو

 

[RZGH]

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است...

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟

توقسم خورده بودی بامن می مونی
دیگه اسمت واسه من یه یادگاره

 

[امیر افشار]

هرقدر آتش به کف داری بزن بر سینه ام
ای محبت, ای رسول عشق, ای تقدیر من

 

[*سهیلا*]

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است...

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟

تو شهریار به دل پوی راه منزل عشق.....که کاروان به ره و کاروانسرا نزدیک

 

[RZGH]

تو شهریار به دل پوی راه منزل عشق.....که کاروان به ره و کاروانسرا نزدیک

کاش میشدبه توگفت تونرودورنشوازبرمن توبمان تاکه نمیرددل من

 

[*سهیلا*]

کاش میشدبه توگفت تونرودورنشوازبرمن توبمان تاکه نمیرددل من

نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد......با مسکنت شاهی دهدسلطان درویشم کند

 

[امیر افشار]

دیوانه شدم مدهوش، خاموش شدم بیهوش
از عشق سخن گفتم ، پروانه شدم اکنون

 

[RZGH]

دیوانه شدم مدهوش، خاموش شدم بیهوش
از عشق سخن گفتم ، پروانه شدم اکنون

نگاهت مرابه جزرومدزلزله هامی سپارد.........................

 

[*سهیلا*]

دیوانه شدم مدهوش، خاموش شدم بیهوش
از عشق سخن گفتم ، پروانه شدم اکنون

نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی......نه شام بی فروغم رانشانی از سحرگاهی