گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به دنبال کسی باش که به لبانت لبخند بنشاند[/FONT]
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ﺑﻪ ﮐﻼﻏــــﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ:
ﻗﺼﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ
ﯾﮑﯽ...
ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ!!!!
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی که به دنیا آمدی، تو گریه می کردی
و اطرافیانت لبخند به لب داشتند
آنگونه باش که در پایان زندگی
تو تنها کسی باشی که لبخند بر لب داری
و اطرافیانت گریه می کنند


When you were born, you were crying
And everyone around you was smiling
Live your life so at the end
Youre the one who is smiling and everyone
Around you is crying
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اینجا انتهای زمین است...

درست لحظه ی مرگ انسانیت...

جایی که دست های مادران بوی خون می دهد!!!

بوی "جنایت"

و آبهای راکدش طعم کودکانی را می گیرد که بی نفس خفه می شوند در
خفقان این نکبت آباد!

معصومیت ها دریده می شوند...

و "آدم "ها...

همین ما آدم ها...



چه ساده می گذریم از کنار درد هایمان

"این درد های مشترک"

اینجا انتهای زمین است...

درست همین جایی که ما ایستاده ایم!!!!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
زل زدی به اندامم ...
چشم به نگاه هرزه ات دوختم...
بی ملاحظه بی ترس گفتم چشمام.......؟؟؟
گفتی:لبهات......
گفتم:عشق.....؟؟؟
گفتی:آغوش.......
دل بردی...
دل باختم.......
من در عشق به تو غرق شدم و تو در آغوش بکر من نفس زدی...!!!!!!
من درد......
تو ســــــــــــــــــــــــ ــــر
د...

نگاهم......
نگاهت...
من به تو...
تــــــــــــــــــــــــ ــو به او.......!
 

yield

عضو جدید
اگر تسلط شمشير بر جهانم نيست همين بس كه آزار خستگانم نيست پياده ميروم و سرخوشم ز همت پاي كه اسب سركش آزرده زير رانم نيست چنان شجاع به تحصيل روزي ام كه اگر به شانه ام بنهي كوه را گرانم نيست چراغ بزم اديبان و شمع اهل دلم اگر چه شمع به ايوان و نان به خوانم نيست خجل ز سفره نشينان نيم به صرف طعام به يمن دولت آن كه به سفره نانم نيست از اين بلند ترم هست شعر جان پرور به روي سينه بسم است و بر زبانم نيست چرا بيان حقيقت نميكني يغما ز اعتراض تهي مايگان ، امانم نيست.(یغما)
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دیوار به دیوار

همسایه ی دلت می شوم

اما تو

مثل شهروندان بالای شهر

از هم سایه ات

بی خبری!!!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز


انگار قرار نیست با تو بی حساب شوم

سالهاست که رفته ای

اما...


هنوز هم اشکهایم


دارند حسابِ "دیدنت" را با چشم هایم صاف می کنند...
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز

گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود،چون کوه
یادگاری جاودانه،بر طراز بی بقای خاک

« احمد شاملو »


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

گاه دلتنگ میشوم

دلتنگتر از همه دلتنگی ها

گوشه ای مینشینم و حسرت ها را میشمارم

وباختن و صدای شکستن را ۰۰۰

نمیدانم من کدامین امید را نا امید کردم و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم......
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام

چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده ام
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مرا رها نكن

من هنوز دستهايت را در ميان انگشتان بي حسم , حس مي كنم

چه خياليست ...

بي هيچ ترديدي ...

رفتن ..

اما من ... در سكوت .. ميان انتظارم از تو ... از عشق ... از بوسه و نگاه هاي بي حست فاصله مي اندازم

فاصله هائي به وسعت بيكران

مرا رها نكن ... من نمي دانم بي تو بودن چگونه واژه ايست كه حتي وقتي ديگران به زبان مي آورند

من معني اش را نمي فهمم

ساليان است كه تنهائي واژه غريب بين من و خداست ....


 

mar.1980

عضو جدید
گفتگو

گفتگو


گاه دلتنگ میشوم

دلتنگتر از همه دلتنگی ها

گوشه ای مینشینم و حسرت ها را میشمارم

وباختن و صدای شکستن را ۰۰۰

نمیدانم من کدامین امید را نا امید کردم و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم......
گاهي که دلم ميگيره ، يادتو بهونه گيره / دلمو ميدم به دريا ، تاکه يادتو بميره

اما اين دل که اسيره ، از غم و غصه ميگيره / يادتو بازم بهونه تاکه ياد تو نميره

نمي دونم تو چه کردي با دل درويش و سادم / که نميتونه رها شه ، ياد تو ازش جدا شه

هميشه بيادتم من ، توي هوشياري و مستي / ديگه اون شراب نابم نميتونه چاره باشه

مني که شهره بودم به غروروخوشنوازي / حالا از غمت نشستم يه گوشه با دل خسته

روزگار تورو جدا کرد از من خسته ي دل ريش /تورو برد و يادت اما شد به دل زنده هميشه
 
آخرین ویرایش:

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز






منـــ از تمامــِ دنیا



فقط آن دایرهـ ے مشکے چشمانـــ تو را میخواهمـــ ،


وقتے کهـ در شفافیتشــ ،


بازتابـــ عکســـ خودمـــ را میبینمـــ ...

 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
جایی که من تنها شدم شب قبله گاهه آخره


اینجا تو این قطب سکوت کابوس طولانی تره


من ماه میبینم هنوز این کور سوی روشنه


اینقدر سو سو می زنم شاید یه شب دیدی منو
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خدایی که همه مون دوستش داریم

امروز خیلی دلم گرفته است .... خیلی ...
دیشب بعد از مدتها گریم گرفت ...
دیگه انقد گریه نکرده بودم کم کم داشت یادم میرفت چه جوری گریه میکنن !
الآن چشام سورمه ای شده اما خوبیش اینه هیچکس نیست چشمامو ببینه
دلم واسه روزایی تنگ شده که دفتر خاطراتمو باز میکردم و با مدادم دور دایره های خیسی که توی دفترم میچکند ، دایره میکشیدم .... بچه که بودم راحت تر گریه میکردم ....
آخه بچه بودم ! ولی بچه نموندم
دلم میخواد دوتا بال بزرگ سفید داشتم ،بال میزدم و پرواز میکردم ....
می رفتم تا اوج ، تا جایی که دیده نشم ....
جایی که هیچ کس نبینم
اون وقت اونجا ها بشینم روی یه تیکه ابر سفید و سرمو با زانوهام بگیرم و گریه کنم ...
اونوقت با هر هق هقم ، بال های بزرگ سفیدم تکون میخورد و به لرزش در میومد .....
بعدش دلم میخواست به پشت روی ابر ولو بشم و دستامو از ابر کوچولو اویزون کنم و ابر تکون بخوره ، منو ببره جایی که دلم میخواد ........
در عوضش منم به ابر قول میدم دیگه گریه نکنم .
چشمامو می بندم و ابر تکونم میده ......
نسیم میزنه و موهامو پخش میکنه .......
بال های خستمو تکون میده ............
اشکای گرممو سرد می کنه .......
صورت تب دارمو نوازش میکنه .......
گونه های داغ از اشکمو قلقک میده .......
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
رد پای دزد دهکده ما به روی برف...
چقدر شبیه چکمه های کدخداست
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
لاک پشت ها هم عاشق میشن...
ولی تحمل درد عشق براشون راحته..
چون حداقل عشقشون آروم آروم ترکشون میکنه
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
یه جایی هست
که دیگه کم میاری
از اومدنا رفتنا شکستنا
جایی که فقط میخوای
یکی باشه
یکی بمونه نره
واسه همیشه کنارت باشه
من الان اونجام.....!





 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز



چراغها را خاموش کن
نور نمی خواهم
نگاهم که می کنی
برق نگاهت من را که هیچ
تمام شب را مچاله می کند...
 

saijoon

عضو جدید
زندگی با تو برایم بوی ریحان میدهد / بی تو اما بوی ریحان ، بوی زندان میدهد . . . . . .
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
دلت با من نیست


حال و روز خوشی ندارم ، این روزها حس خوبی ندارم.

قلبم از احساسم شاکیست ، جان خودت بی خیال ،حوصله حرفهایت را ندارم.
حرفی نزن که بدجور دلم از تو گرفته ، دیگر بس است هر چه تا به حال اشک از چشمانم ریخته.
شاید تو لایق اشکهایم نیستی ، چشمانم از اشکهایم شاکیست ، تو برایم مثل قبل نیستی.
آن عطر مهر و محبتهایت که فضای قلبم را عاشقانه میکرد دیگر حس نمیکنم ، وقتی دستهایم را میگیری آن گرمای همیشگی را احساس نمیکنم.
نگو احساست به من همچو گذشته است که باور نمیکنم، نگو دوستم داری که درک نمیکنم.
حال و روز خوشی ندارم ، سر به سر دلم نگذار که طاقت بی محبتی هایت را ندارم.
قلبم از احساست دلخور است ، دلم گرفته و ابراز محبتهای آن قلب به ظاهر عاشقت بیهوده است.
بهانه هایت تکراریست ، دیگر قلب شکسته ام ساده و دیوانه نیست ، گرچه هنوز هم خیلی دوستت دارم اما دیگر جای تو در کنارم خالی نیست.
جای تو را غم آمده و پر کرده ، احساسم به عشقت شک کرده ، بودنت مرا آزار میدهد ، حرفهایت اشکم را در می آورد ، نیا در بستر عشق ، نیا که بیمارم ، طبیبی نیست و من به درد نبودنت دچارم.
اینکه هستی اما تنها مال من نیستی ، اینکه در کنارمی اما به عشق نفسهایم با من همنفس نیستی ، اینکه اینجایی و دلت با من نیست !
به درد نبودنت دچارم ….
اگر باشی عذاب میکشم ، اگر نباشی تمام دردهای این دنیا را میکشم ، وای که هم بودنت ، هم نبودنت مرا عذاب میدهد ، فکری به حالم کن که عشقت دارد کار دستم میدهد.
حال و روز خوشی ندارم ، جان خودت بی خیال که دیگر حوصله بهانه هایت را ندارم…
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا