در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا ..... سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
تا چه کند با رخ تو دود دل من//آینه دانی که تاب آه ندارد
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا ..... سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت..........ولي اجل به ره عمر رهزن عمل استتا چه کند با رخ تو دود دل من//آینه دانی که تاب آه ندارد
دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت..........ولي اجل به ره عمر رهزن عمل است
هماي گو مفكن سايه شرف هرگز...در ان ديار كه طوطي كم از زغن باشدترا روی زرد و مرا روی زرد//تو از مهر و ماه و من از مهر ماه
هماي گو مفكن سايه شرف هرگز...در ان ديار كه طوطي كم از زغن باشد
.......هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم
داغ سودای توام سر سویدا باشد
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی یار کسی
من اگر برخيزم تو اگر برخيزي همه برميخيزند
من اگر بنشينم تو اگر بنشيني چه كسي برخيزد؟
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودم به بد دیدن
خدارو شکر که حروف الفا 32تاست
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق ازپرده عصمت برون آرد زلیخا را
الا ای پیرفرزانه مکن منعم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
مرا گفت بگیر این و بزی خرم و دلشاد//و گر تنت خراب است بدین آب کن آباد
دلبرم عزم سفر کرد خدارا یاران.......چه کنم با دل سرگشته که مرهم با اوست
تو ای مهجور سر گردان، کدامی؟/کسی نامت نمیداند، چه نامی؟
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم.....که در طریقت ما کفریست رنجیدنیک روز به اتفاق صحرا منو تو
از دشت برون شویم تنها من و تو
دانی که منو تو کی به هم خوش باشیم؟
آنروز که کس نباشد الا منو تو....
(سعدی)
نیست سری کز تو پرآشوب نیست........اینهمه هم خوب شدن خوب نیستوفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم.....که در طریقت ما کفریست رنجیدن
نیست سری کز تو پرآشوب نیست........اینهمه هم خوب شدن خوب نیست
یکی آن شب که با گوهر فشانی......رباید مهر از گنجی که دانیتو پنداری ز دست غصه رستی/که نام عاشقی بر خویش بستی
یکی آن شب که با گوهر فشانی......رباید مهر از گنجی که دانی
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی//غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای........تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه ام
اتش عشق تو فردوس برین بود مرا / که گلستان خلیل امده نار نمرودملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد//باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد//باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند........در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |