از دولت محزونان وز همت مجنونان//آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
از چو من ویرانه ای الفت بریدن سهل نیست.......می رود با چشم گریان سیل از ویرانه ام
از دولت محزونان وز همت مجنونان//آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
از چو من ویرانه ای الفت بریدن سهل نیست.......می رود با چشم گریان سیل از ویرانه ام
از بس که تن ز آتش حسرت گداخته است.......از دیده خون گرم فشانم به جای اشکمعشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا//کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
از بس که تن ز آتش حسرت گداخته است.......از دیده خون گرم فشانم به جای اشک
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست.......اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهتکمال سر محبت ببین نه نقص گناه//که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست.......اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
تو ای مهجور سر گردان، کدامی؟/کسی نامت نمیداند، چه نامی؟
مارا مجیزی دست داد که باید ترک وادی نماییم !!!
فی الحال نقل شعری نماییم از مولوی بزرگ!!!این شعر را ما بسیار دوست میداریم!!
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا//کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد//باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی//غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی//نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه//هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش//عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد//خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان//آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد//عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل//کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا
درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد//همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین//با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی//نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی//نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی//تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی//ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد//اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی//فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد//ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش//این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد//این بود همه آن شد تا باد چنین بادا
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم//اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
مارا هوای خنده چو گل های باغ نیست.....ما لاله ایم و بهره ی ما غیر داغ نیستو دراین راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چراست ؟
در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟
مرغ آبی اینجاست
در خود آن گمشده را دریابم
مارا هوای خنده چو گل های باغ نیست.....ما لاله ایم و بهره ی ما غیر داغ نیست
تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من//میشود نزدیک منزل کاروان از هم جدا
در دل آهن کند فریاد مظلومان اثر//ناله از زندانیان افزون بود زنجیر را
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
برحذر باش که سر می شکن دیوارش
سعی کنیم اشعار را صحیح نگاشتن کنیم!
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری// بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج//نتوان به گریه شست خط سرنوشت را
نصایح شما را به گوش جان نیوش می کنیم یا شیخ
اگر ان ترک شیرازی به دست ارد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است//چون توان کردن دو یکدل را ز یکدیگر جدا؟
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم/ جواب تلخ میزیبد لب لعل شکر خا را
از متاع عاریت بر خود دکانی چیدهام//وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا
ارامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا
از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست//دست گل چیدن ندارم، خار دیوارم ترا
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی/ دل بی تو به جان امد وقت است که باز ایی
یارب، که دعا کرد که چون قافلهٔ موج//آسایش منزل نبود در سفر ما
ان تلخ وش که صوفی ام الخبائث اش خواند/ اشهی لنا و اهلی من قبله العذارا
ان تلخ وش که صوفی ام الخبائث اش خواند/ اشهی لنا و اهلی من قبله العذارا
ان تلخ وش که صوفی ام الخبائث اش خواند/ اشهی لنا و اهلی من قبله العذارا
معنی مصرع دوم را نیک دانی چیست؟ یا برایت بازگویم!!
از نسیم گل پریشان گردد اوراق حواس//خلوتی چون غنچهٔ تصویر میباید مرا
نه شیخ ندانم که چیست.
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز/ کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو
وگر باورت نمیکند از بنده این حدیث// از گفته کمال دلیلی بیاورم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |