دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
همیشه آرام هستی و صبور
روزها در این خانه دلتنگ چشم انتظار تو هستم و وقتی از همه نامهربانی هاخسته می شوم ،
زانوانت را مي جويم ...
كه سر بر آنها بگذارم و آغوش گرمت را كه در آن آرام بگيرم.....
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من باختــــــــــــــــــــم ...
من پذيرفتم شكست خويش را پندهاي عقل دورانديش را من پذيرفتم كه عشق افسانه است
اين دل درد آشنا ديوانه است ميروم شايد فراموشت كنم
در فراموشي هم آغوشت كنم مي روم از رفتن من شاد باش از عذاب ديدنم آزاد باش
آرزو دارم بفهمي درد را تلخي برخوردهاي سرد را
 

tina1390

عضو جدید
درین ساحل که من افتاده ام خاموش

غمم دریا, دلم تنهاست

وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست!
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی زیادی به کسی بگی دوست دارم ….خیال میکنه احساستو به حراج گذاشتی….تو حراجی هم چیز خوبی گیر آدم نمیاد…
پس یه کم جلو اون زبونتو بگیرلامذهب
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یه صفحه سفید، به همراه یک قلم
این بار حرف ،حرف نگفته ست
یک حرف تازه
نه از تو ...
هی فکر می کنم
هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم
اما
دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند
انگار این قلم
جز با حضور نام تو فرمان نمی برد
در تمام صفحه های دفتر شعرم
در گوشه های خالی قلبم
در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام
چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود
مثل درخت در دل من ریشه کرده ای
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم

و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و حدس می زنم شبی مرا جواب میكنی

و قصر كوچك دل مرا خراب میكنی

سر قرار عاشقی همیشه دیر كرده ای

ولی برای رفتنت عجب شتاب میكنی

من از كنار پنجره تو را نگاه میكنم

و تو به نام دیگری مرا خطاب می كنی

چه ساده در ازای یك نگاه پاك و ماندنی

هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میكنی

به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام

تو كمتر از غریبه ای مرا حساب میكنی

و كاش گفته بودی از همان نگاه اولت
 

tina1390

عضو جدید
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
 

tina1390

عضو جدید
آیینه سر بدزد که کورند سنگها
فرسنگها ز عاطفه دورند سنگها

تـا آبها دوبـاره بیفتند از آسیاب
این روزها چقدر صبورند سنگها
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام معادلات دو مجهولی خلقت با فرمول زیر حل میشود:
دوستش داری، دوستت دارد، پس به هم نمیرسید!
دوستش داری، دوستت ندارد، پس به هم نمیرسید!
دوستش نداری، دوستت دارد، پس به هم میرسید!
دوستش نداری، دوستت ندارد، پس با هم ازدواج میکنید!!!
به همین آسونی!!

 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
پاییز را دوست دارم...
بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بخاطر معصومیت کودکی ام
بخاطر نشاط نوجوانی ام
بخاطر تنهایی جوانی ام
بخاطر اولین نفس هایم
بخاطر اولین گریه هایم
بخاطر اولین خنده هایم
بخاطر دوباره متولد شدن
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر
بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه
بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه
بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز
و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
روز اول شوخي شوخي جدي شد
شوخي ترين جدي عمرم دوست داشتن تو بود
و جدي ترين شوخي عمرم از دست دادن تو
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به من تکیه کن !

من تمام هستی ام را دامنی می کنم تا تو سرت را بر آن نهی !
تمام روحم را آغوشی می سازم تا تو در آن از هراس بیاسایی !
تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم ، دستی می کنم تا چهره و موهایت را
نوازش کند!
تمام بودن خود را زانویی می کنم تا بر آن به خواب روی!
خود را ، تمام خود را به تو می سپارم تا هر چه بخواهی از ان بیاشامی ، از آن بر
گیری ،هر چه بخواهی از ان بسازی، هر گونه بخواهی باشم !
از این لحظه مرا داشته باش !
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا

زمانیکه هراس مرگ میدزد د سکوتت را

یکی همچون نسیم دشت میگوید

کنارت هستم ای تنها . . .
 

skolar76

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرچه چشم ها باز است ولی باور کن
بیداری با بی خوابی خیلی تفاوت دارد ...
مثل من ، که شاد باشم یا غمگین
لبم خندان است !
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آن چه در ما جاری است این همه فاصله نیست!
چشمه گرم وصال است و عبور...
زندگی...می گذرد تند و آسان و سبک...!
عاشق هم باشیم عاشق بودن هم
عاشق ماندن هم،عاشق شادی و هر غصه هم....
روز نو هر روز است
فکر را نو بکنیم....!
....عشق را سر بکشیم...
زندگی می گذرد...!
تند و آسان و سبک!!!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کابوس نیست
با دستانی سبز
ایستاده
باید رفت
تنها ...
به کجا...
باد پیراهن سبزش را به رقص می خواند
باد... باد... باد...
این زاده سیاه شب
روی ان شراب کهنه میرقصد
-پیچک تنت بوی خاک میدهد
...کابوس نیست
...باید... ب...ر...و....م
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي گويند : قسمت نيست حکمت است ؛ خدايا .... من معني قسمت و حکمت را نمي دانم ، اما .... تو معني طاقت را مي داني مگه نه ... !!!؟؟؟
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
بار آخر من ورق را با دلم بر میزنم …
بار دیگر حکم کن….با دلت ،
دل حکم کن.
حکم :دل !
هر که دل دارد بیندازد وسط !!!
تا که ما دلهایمان را رو کنیم …
این دل من !
رو بکن حالا دلت را !
دل نداری ؟
بر بزن
!!!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عشــــق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیــشه زد بر ریـــشه اندیــــشه ام
عشق اگر اینست مرتد میشـوم
خوب اگــر اینست مــن بـد میـشوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافــــــرم دیگر مسلـمانی بس است
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز هم دلم تنگ ميشود

براي محض حرف زدنت

و براي تكيه كلامهايت

كه نمي دانستي

فقط كلام تو نبود

من هم به آنها تكيه داده بودم...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در مـــــیان خلــــق سردرگــم شدم
عاقـــــبت آلـــــــــوده مــردم شـدم
بعد ازین با بی کســـی خــــو میکنم
هـرچـــــــه در دل داشـــتم رو میکنم
من نمی گویم دگر... گفتن بس است
گفتن اما هیــچ ...نشنفتن بس است
روزگارت بــاد شــــیرین ، شـــاد بــاش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند

پرهایش سفید می ماند

ولی قلبش سیاه میشود

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست

اسراف محبت است
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا