دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش دلهایی را که به وسعت اسمانهاست با ابرهای
نفرت سیاه نمیکردیم...
کاش چشمهایی را که چون خورشید میدرخشند
با نگاه های الوده تیره
و
تار نمیکردیم...
کاش دنیای پاک و قشنگ کودکی
تا ابد با ما میماند...
کاش دستهای نیازی را که ملتمسانه به سوی ما دراز میشد
با غرور پس نزنیم...
ای کاش در پشت انسانیت انسان
این همه بی عاطفگی
اشیانه نمیکرد...
 

balerina2001

عضو جدید
کاش دلهایی را که به وسعت اسمانهاست با ابرهای
نفرت سیاه نمیکردیم...
کاش چشمهایی را که چون خورشید میدرخشند
با نگاه های الوده تیره
و
تار نمیکردیم...
کاش دنیای پاک و قشنگ کودکی
تا ابد با ما میماند...
کاش دستهای نیازی را که ملتمسانه به سوی ما دراز میشد
با غرور پس نزنیم...
ای کاش در پشت انسانیت انسان
این همه بی عاطفگی
اشیانه نمیکرد...
فشنک وود
 

شيته گيان

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لحظه ي ديدار در پيش رويم

تو را ديدم نشستي روبرويم

گره خورد نگاهت در نگاهم

و لبخندي بي اراده بر لبانم

نگاه آرام بر گوشه لغزيد

چشم آرام در جستجوت چرخيد

لحظه ها بگذشت و رفتم

بي قرار تجديد قرار گشتم

روز شماري روز ديدار كردم

گله از گذر زمان كردم

برسد باز لحظه ي تكرار

چشمم نگران باز اين بار

نرم نرمك آرام دزدكانه

در جستجوت بودم كودكانه

دگر روز باز تو را ديدم

اين بار بهتر و بسيار ديدم

نگاه ها زير زير و پنهان

چند كلامي و لحظه ي پايان
.....
.......
غم ببردي و باز هم

نمي دانم چه شود نمي دانم

در كار روزگار مانده ام

آشنا صدايت لرزاند دلم

راه يافته در وجودم شوق ديدار

ياد خاطرات و ترس تكرار

 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

هيچ کس ويرانيم را حس نکرد...
وسعت تنهائيم را حس نکرد...
در ميان خنده هاي تلخ من...
گريه پنهانيم را حس نکرد...
در هجوم لحظه هاي بي کسي...
درد بي کس ماندنم را حس نکرد...
آن که با آغاز من مانوس بود...
لحظه پايانيم را حس نکرد
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هم شبی به خاطره تبدیل می‌شوم

خط میخورم زهستی و تعطیل می‌شوم

من هم شبی به خواب زمین میروم فرو

بر دوش خاک حامله تحمیل می‌شوم

من هم شبی قسم به خدا مثل قصه‌ها

با فصل تلخ خاتمه تکمیل می‌شوم

قابیل مرگ، نعش مرا میکِشَد به دوش

کم کم شبیه قصه هابیل می‌شوم

حک میکند غروب مرا شاعری به سنگ

از اشک و آه و خاطره تشکیل می‌شوم

یک شب شبیه شاپرکی میپرم ز خاک

در آسمان به آیینه تبدیل می‌شوم
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديروز با يه دسته گل اومده بود به ديدنم
با يه نگاه مهربون...
همون نگاهي که سال ها ارزوشو داشتم و ازم دريغ ميکرد!
گريه کرد........
گفت :
دلش برام خيلي تنگ شده!
ميخواستم اشکاشو از رو صورتش پاک کنم
ولي نميتونستم!!!
فقط نگاهش کردم
اون رفت......
ولي سنگ قبر من خيسه خيس بود!!!!!
 

سوگلییی

عضو جدید
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست / روز خاکستری سرد سفر یادت نیست​
ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من / در شب آخر پرواز خطر یادت نیست​
تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست / نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست​
یادم هست …. یادت نیست​
خواب روزانه اگر در خور تقدیر نبود / پس چرا گشت شبانه ، دربه در،یادت نیست​
من به خط و خبری از تو قناعت کردم / قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست​
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید / کوزه ای دادمت ای تشنه, مگر یادت نیست​
تو که خود سوزی هر شب پره را می فهمی / باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست​
تو به دل ریختگان چشم نداری بیدل / آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست​
یادم هست …. یادت نیست​
 

سوگلییی

عضو جدید
سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت​
بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت​
از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها​
زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت​
هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی​
عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت​
بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی​
قصه سرگشتگی‌هایت مگر آخر نداشت​
سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق​
هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت​
کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام​
آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت​
آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد​
گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت​
ناله ما تا به اوج کبریا پرواز کرد​
گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .​
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
غنچه از خواب پرید

و گلی تازه به دنیا آمد

خار خندید و به گل گفت سلام

و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت

گل چه زیبا شده بود

دست بی رحمی آمد نزدیک

گل سراسیمه ز وحشت افسرد

لیک آن خار در آن دست خلید

و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت سلام
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خدایا تو را می پرستم و تنها تو را دوست

دارم خدایا به من قدرتی عطا کن که

بتوانم آن باشم که تو می خواهی .

خدایا تو را در بی کسیهایم به چشم دل

نظاره گر بوده ام ، چگونه باید تو را بخوانم؟

خود نمی دانم.

خدایا این تویی که همه ی وجودم را به

تو تقدیم می کنم .
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خدا خواستن شجاعت است بدهد نعمت است ندهد حکمت. از بنده خواستن حماقت است بدهد منت است ندهد ذلت..
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مي خواهمت ...چنانكه شب خسته خواب را ،مي جويمت ...چنان كه لب تشنه آب را

،محو توام ...چنانكه ستاره به چشم صبح ،يا شبنم سپيده دمان آفتاب را ...بي

تابم ...آنچنانكه درختان براي باد !!يا كودكان خفته به گهواره تاب را ...بايسته اي

چنانكه تپيدن براي دل ...ياآنچنانكه بال پريدن عقاب را ...حتي اگر نباشي مي

آفرينمت !!چونانكه التهاب بيابان سراب را !!اي خواهشي كه خواستني تر ز پاسخي

،با چون تو پرسشي چه نيازي جواب را !؟
 

سوگلییی

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باورم ناید که عاقل گشته ام [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوئیا او مرده در من کاینچنین[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خسته و خاموش و باطل گشته ام[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر دم از آئینه می پرسم ملول[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چیستم دیگر. به چشمت چیستم ؟[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لیک در آئینه می بینم که. وای[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سایه ای هم زانچه بودم نیستم[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همچو آن رقاصه ی هندو بناز[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پای می کوبم ولی بر گور خویش[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وه که با صد حسرت این ویرانه را[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روشنی بخشیده ام از نور خویش[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ره نمی جویم به سوی شهر روز[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بی گمان در قعر گوری خفته ام[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوهری دارم ولی آن را زبیم[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در دل مردابها بنهفته ام[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می روم اما نمی پرسم زخویش[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ره کجا...؟منزل کجا...؟مقصود چیست ؟[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بوسه می بخشم ولی خود غافلم[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاین دل دیوانه را معبود کیست[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]او چو در من مرد. ناگه هر چه بود[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در نگاهم حالتی دیگر گرفت[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوئیا شب با دو دست سرد خویش[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روح بی تاب مرا در بر گرفت[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آه...آری...این منم...اما چه سود[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]او که در من بود دیگر نیست. نیست[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می خروشم زیر لب دیوانه وار[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]او که در من بود. آخر کیست. کیست[/FONT]​
 

hannaneh-sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
برایت از طلا تختی
مسیری رو به خوشبختی
برایت عمر نوحی را
وقاری همچو کوهی را
برایت صبر ایوبی
حیاتی مملو از خوبی
برایت شاد بودن را
فقط آزاد بودن را
صداقت را رفاقت را
محبت را شرافت را
دعا کردم دعایم کن
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا