رهروانه راه شهدا(شهیدیان)

tahoora62

کاربر بیش فعال
من آشناي غزل هاي خاطرات شمايم
گاهي در دلم سوگواره برپا مي شود
گاهي دلم براي صداي خمپاره ها مي تپد دلم براي نخل هاي سوخته مي سوزد و آهسته
و بي صدا ساقه زرد غم و اندوه در دلم ريشه مي كند
و به ياد شما آواي غريبي سر مي دهم
و در اين روزگار غريب به غربت و تنهايي خود مي گريم
و به ياد شما، دوباره جان مي گيرم
من، از شما جدا مانده ام
نشانه غربت شمارا از زمان و زمانه ديده ام
من، حديث حادثه ها را شنيده ام.
روزگار، نه ، زمانه، نه
زمان، زمان غريبي است
غربت ياد شهيد غيرت هاي رفته به باد را زنده نمي كند،
غربت ياد شهيد حديث عشق و جنون را رها نمي كند،
غربت ياد شهيد صحبت سرخ لاله ها را هويدا نمي كند،
غربت ياد شهيد ابرهاي تيره دل را سپيد نمي كند
وغربت ياد شهيد غيرت ما را شعله ور نمي كند.
آري، زمان زمان غريبي است حصار غربت ما نمي شكند.
قرارهاي امروزي آواي بي قراران را از يادها برده است،
ترانه هاي امروزي ترانه ي دلنواز باران جبهه ها را از بين برده است.
آواي باران به گوشمان نمي رسد
عطر سرخ ايثار بويش را از دست داده است.
چشم هاي غرق به مال چشم هاي فانوسي آن روزها رااز ياد برده است
لبخندهاي مايل به دنيا لبخندهاي دريايي دريادلان را فراموش كرده است

آسمان سينه هامان از آواي غربت ياران بغض ابر گرفته است
كجائيد؟!
اي لبهاي خاموش تا با صداي آشناي خود
برايم بگوئيد رازهاي در زنگار نهفته را
قصه شوق پرواز را
باور كنيد! من اسير دنياي دردآلود و نازيبا، شده ام
و از زيباييهاي شما فاصله گرفته ام
من، اسير مرداب هاي تباهي ام
طوفان حوادث در اين زمانه غربت از شما جدايم كرده است.
با چشمان مضطرب و گريانم به دنبال يادگاري از آن روزها مي گردم
از روي يك نيازو براي فهميدن يك راز بيشتر،
دلم مي خواهد حديث ياران بي مزارتان، حديث گردان هاي گمنام و قصه سحرگاه هاي اعزام را دوباره بشنوم چشمانم به دنبال چشم هاي باراني شما مي گردد
و دل آواره ام دنبال دل هاي آسمان وار طوفاني شما مي گردد
آري! نگاهم از نگاه هاي آلوده بسياري بيزار است؛
من، به دنبال نشان سرخ شمايم
و از نسيم ها، مي پرسم.
من غمي بزرگ را در دل تسلي مي دهم؛
غم نبودن با شما، دوري از شما و غربت شما.
زمانه مي خواهد كه، من بي غم و درد باشم
زمانه مي خواهد كه راحت تن فراهم كنم و روح سرگشته را رها سازم .
اما من نمي توانم لب فرو بندم
پيام خون شما را باید شنید و فهمید
خدا كند، شور جانبازي هاي شما،
نگذارد زمزمه هاي ناپاك نامردان را نظاره كنم.
نگاه هاي ناپاك، چشم هاي بسياري را فريفته خود مي كنند و فريب مي دهند
و به خواب غفلت مي برند گويي آغاز خواب هاي خوش فرا رسيده است.
خدا كند كه روح بلندتان هميشه، مرا مدد كند.
بگذار حرف هايم، در دل بماند
وعقده هاي غريبانه خود را در سينه، نگه دارم
و زخم نامه غربت و تنهايي را برايت شرح ندهم.
آري! بگذارهر از گاهي شميم نام پاكت را بشنوم
و يادت رادر دل زنده نگه دارم و تصويرت را در خاطره ايام جاري و باقي نگه دارم.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
درروزهای سال كمتر كسي از روزهاي خوب شما مي گويد
از سكوت شب سنگرها، از درد دلهاي شبانه.
كمتر كسي قصه هاي عاشقانه و صادقانه تان را مي گويد
كمتر از نگاه پرعاطفه و حرف هاي عاشقانه مي گويند
كمتر لحظه هاي سبز شمارا روايت مي كنند كمتر زمزمه حديث سفرهاي غريبانه را مي شنویم اما در این هفته...هفته هفته دفاع مقدس است.در تمام سال همین یک هفته متعلق به شماست!!یاد دختری افتادم که چند سال پیش در دبیرستان ما در چنین ایامی نالیده بود که هر کانالی میذارم جبهه؛ مردن ،شهید ...همون بهتر ماهواره داریم....و دوباره قلبم آتش میگیرد....شا چقدر مظلومید...به قرارگاه عاشقی پناه می آورم همانجا که قلبم آرام می گیرد. به سر مزارتان. بگذار ندانند آرامش امروزشان را مدیون رفتن دیروز تواند.بگذار ندانند که امروز اگر پارتی و ماهواره و هیجانات زودگذر شادی کاذب به آنها میدهد دیروز وقتی تو در خون خویش میغلتیدی لبخند به لب داشتی و شاد بودی.این شادی کجا و آن شادی کجا....انگار بعضی ها بدنیا آمده اند که در جهل بمیرند....
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام بچه ها
امروز تصمیم گرفتم خودم اینجا رو بچرخونم
در حده توانم میام
کار میکنم
خودم تنها گزارش میدم
وهرکی از بچه ها هم دوست داشت بیاد
نمیذارم شهیدیان بخوابه تاپیکش
اینجا به من یه چیزای خاصی رو هدیه دادش
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قمقمه ی آب
بعد از عملیات بیت المقدس و پاتک های عراق من و [سردار] شهیدرمضان علی عامل تصمیم گرفتیم جهت آوردن مجروحین اقدام کنیم. لذا با تعدادی از نیروهای داوطلب دو گروه تشکیل دادیم ؛ یک گروه به سرپرستی شهید عامل و یک گروه به سرپرستی بنده (کریمی) و بعد از اذان صبح راه افتادیم.
در حین جستجو یکی از برادران صدا زد: این جا یک مجروح است. خیلی از آن رزمنده خون رفته و بی حال بود. تا بلندش کردیم گفت: یک لحظه صبرکنید قمقمه ی من کجاست؟
گفتم: حالا قمقمه چه ارزشی دارد؟
اما ایشان اصرار کرد. من قمقمه را برداشتم ، در آن هوای گرم پر از آب سرد بود با این که جلد هم نداشت!
جریان را از خودش پرسیدم، گفت: «دیروز ظهر که من در اثر خون ریزی زیاد ، عطش شدید داشتم به حضرت زهرا- سلام الله علیها- متوسل شدم واز ایشان کمک خواستم و صدایشان زدم تا از حال رفتم و در همان حال صدای یک نفر آمد که می گفت: این قمقمه کنار توست ، چرا از آن آب نمی خوری؟ من از دیروز به برکت عنایت حضرت زهرا- سلام الله علیها- از این قمقمه آب می خورم.»

به هر حال من قمقمه را با چفیه ی خودم ، زیر شکم آن برادر مجروح بستم و او را به عقب بردیم.
وقتی به سنگر کمین رسیدیم ، شهید عامل آن جا بود. پرسید: چرا این قدر دیر آمدید؟ من جریان را گفتم.
بعداً هر چه گشتم قمقمه را پیدا نکردم. از همه پرسیدم، اما هیچ کس خبر نداشت. شهید عامل پرسید: حالا از آن آب خوردید؟
گفتم: نه، می خواستم بیاورم پشت خط که همه با هم بخوریم.
به هر حال همه متاسف شدیم.
بعد شهید عامل به من گفت: آقای کریمی! من می خواهم بروم، شاید قمقمه را پیدا کنم ، حالا اگر می توانید با من بیایید.
من قبول کردم. هوا روشن شده بود. من وشهید عامل همان مسیر را برگشتیم تا جایی که همان برادر مجروح را پیدا کرده بودیم. جای قمقمه وخونی که از او رفته بود بر روی شن ها مانده بود. شهید عامل کمی از خاک آن جا را در دستمالش ریخت وگفت: این هم تبرک است!
«ستاره ها / ص41»
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسم رب الشهدا و الصديقين

سلام....
براي موضوع مهمي دوباره دور هم جمع شديم.

اما قبل از اينكه دليل جمع شدنمون رو بگم، مي خوام به برادر خوبم عليرضا1111 زيارت قبولي بگم.

آقا عليرضا مطمئنم كه ما رو فراموش نكردي.
زيارتت قبول....


و اما موضوع اصلي
مي خوايم براي شهيديان اسم جديد انتخاب كنيم.
از شما مي خوام از بين اسم هايي كه در زير مي گم، به هر كدوم يه نمره از يك 1 تا 10 بديد تا اسم رو بر اساس خواسته ي شما انتخاب كنيم.
تا بعد به بقيه كار ها برسيم.
(امتياز رو جلوي هر اسم بنويسيد.)

يا علي!

1-تا آسمان راهي نيست

2-نشاني خورشيد

3-كوله بارت بربند

4-قدمگاه مهتاب

5-به رنگ خدا

 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسم رب الشهدا و الصديقين

سلام....
براي موضوع مهمي دوباره دور هم جمع شديم.

اما قبل از اينكه دليل جمع شدنمون رو بگم، مي خوام به برادر خوبم عليرضا1111 زيارت قبولي بگم.

آقا عليرضا مطمئنم كه ما رو فراموش نكردي.
زيارتت قبول....


و اما موضوع اصلي
مي خوايم براي شهيديان اسم جديد انتخاب كنيم.
از شما مي خوام از بين اسم هايي كه در زير مي گم، به هر كدوم يه نمره از يك 1 تا 10 بديد تا اسم رو بر اساس خواسته ي شما انتخاب كنيم.
تا بعد به بقيه كار ها برسيم.
(امتياز رو جلوي هر اسم بنويسيد.)

يا علي!

1-تا آسمان راهي نيست

2-نشاني خورشيد

3-كوله بارت بربند

4-قدمگاه مهتاب

5-به رنگ خدا



1-تا آسمان راهي نيست.......8

2-نشاني خورشيد...............5

3-كوله بارت بربند................7

4-قدمگاه مهتاب.................1

5-به رنگ خدا.....................8


ببخشید گزینه یک وپنج به نظرم یه یک اندازه قشنگ بودند
 
آخرین ویرایش:

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
1-تا آسمان راهي نيست..... 10
2-نشاني خورشيد............. 7
3-كوله بارت بربند............... 8
4-قدمگاه مهتاب................ 6
5-به رنگ خدا................... 9


اینم نظر ما
اولی قشنگتره :smile:



 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
بسم رب الشهدا و الصديقين

سلام....
براي موضوع مهمي دوباره دور هم جمع شديم.

اما قبل از اينكه دليل جمع شدنمون رو بگم، مي خوام به برادر خوبم عليرضا1111 زيارت قبولي بگم.

آقا عليرضا مطمئنم كه ما رو فراموش نكردي.
زيارتت قبول....


و اما موضوع اصلي
مي خوايم براي شهيديان اسم جديد انتخاب كنيم.
از شما مي خوام از بين اسم هايي كه در زير مي گم، به هر كدوم يه نمره از يك 1 تا 10 بديد تا اسم رو بر اساس خواسته ي شما انتخاب كنيم.
تا بعد به بقيه كار ها برسيم.
(امتياز رو جلوي هر اسم بنويسيد.)

يا علي!

1-تا آسمان راهي نيست

2-نشاني خورشيد

3-كوله بارت بربند

4-قدمگاه مهتاب

5-به رنگ خدا

سلام
به ترتیب
10
4
8
7
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بسم رب الشهدا و الصديقين



سلام....


براي موضوع مهمي دوباره دور هم جمع شديم.


اما قبل از اينكه دليل جمع شدنمون رو بگم، مي خوام به برادر خوبم عليرضا1111 زيارت قبولي بگم.



آقا عليرضا مطمئنم كه ما رو فراموش نكردي.


زيارتت قبول....




و اما موضوع اصلي


مي خوايم براي شهيديان اسم جديد انتخاب كنيم.


از شما مي خوام از بين اسم هايي كه در زير مي گم، به هر كدوم يه نمره از يك 1 تا 10 بديد تا اسم رو بر اساس خواسته ي شما انتخاب كنيم.


تا بعد به بقيه كار ها برسيم.


(امتياز رو جلوي هر اسم بنويسيد.)



يا علي!



1-تا آسمان راهي نيست



2-نشاني خورشيد



3-كوله بارت بربند



4-قدمگاه مهتاب



5-به رنگ خدا
سلام
اولا واقعا ممنونم خیلی بزرگوارید ابجی فاطمه
دوما
1-............3
2-..............3
3-.............5
4-............10
5-...........3
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار



1-تا آسمان راهي نيست......... 10

2-نشاني خورشيد..................4

3-كوله بارت بربند....................8

4-قدمگاه مهتاب.....................3

5-به رنگ خد
ا
................................9



 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
1: تا آسمان راهی نیست...........10
2:نشانی خورشید.....................3
3: کوله بارت بربند...................4
4:قدمگاه مهتاب............................5
5:به رنگ خدا...........................10

این هم از نظر من
التماس دعا
مرسی اجی فاطمه
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
تا آسمان راهی نیست.........8
نشانی خورشید.................6
کوله بارت بربند...................4
قدمگاه مهتاب....................9
به رنگ خدا.......................7
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسم الرب الشهدا والصديقين

نتيجه گيري امتياز دهي به اسامي:

1-تا آسمان راهي نيست......... 79

2-نشاني خورشيد..................41

3-كوله بارت بربند....................49

4-قدمگاه مهتاب.....................47

5-به رنگ خدا
................................54


اسم تا آسمان راه نيست تصويب شد!

ممنونم از همراهيتون.
منتظر خبر هاي بعدي باشيد!
فعلا!يا علي!

 

shaghayegh1366

عضو جدید
خلبان شهيد عباس بابائى و اهميت او به نماز

شهيد بابائى از چهرههاى شناخته شده شهداى جنگ تحميلى است و كمتر كسى است كه او را چون ساير شهدا و سرداران شهيد به پاكى و عزت نفس و طهارت و قداست باطن و رشادت و شجاعت در جنگ نشناسد. در عزت نفس او همين بس كه به اصرار دوستان و نزديكان براى رفتن به خانه خدا و شركت در مراسم حج به مكه مشرّف نشده و در پافشارى بيش از حدّ دوستان گفته بود كه: تا عيد قربان خودم را به شما مىرسانم و در روز عيد قربان شربت شهادت نوشيده و به لقاى يار رفتند(1). درباره شخصيت اين عزيز نكات گفتنى بسيار است امّا در رابطه با ميزان اهميت او به عبادات يكى دو نكته بسيار ظريف وجوددارد كه بيان آن را براى اينكه درسى براى ما بوده باشد لازم و ضرورى مىبينيم.

الف ـ نماز در اوّل وقت:

يكى از نزديكانش نقل مىكند كه عباس نمازش را بسيار با آرامش و خشوع مىخواند. در بعضى وقتها كه فراغت بيشترى داشت آيه «اياك نعبد واياك نستعين» را هفت بار با چشمانى اشكبار تكرار مىكرد به ياد دارم از سن هشت سالگى روزهاش را به طور كامل مىگرفت. او بقدرى
نسبت به ماه رمضان مقيد و حساس بود كه مسافرتها و مأموريتهايش را به گونهاى تنظيم مىكرد تا كوچكترين لطمهاى به روزهاش وارد نشود. او هميشه نمازش را در اوّل وقت مىخواند و ما را نيز به نماز اوّل وقت تشويق مىكرد. فراموش نمىكنم آخرين بارى كه به خانه ما آمد سخنان دلنشينترى مىگفت. يكى از گفتههايش در آن روز اين بود كه: وقتى اذان صبح مىشود پس از اينكه وضو گرفتى به طرف قبله بايست و بگو اى خدا اين دستت را روى سر من بگذار و تا صبح فردا برندار. به شوخى دليل اين كار را از او پرسيدم. او در پاسخ چنين گفت: اگر دست خدا روى سرمان باشد شيطان هرگز نمىتواند ما را فريب دهد. از آن روز تا به حال اين گفته عباس بىاختيار در گوش من تكرار مىشود»(1).
ب ـ نقش و تأثير نماز در اخذ گواهينامه خلبانى:

شهيد بابائى براى گذراندن دوره خلبانى در سال 1349 به امريكا رفت مطابق مقررات دانشكده مىبايست هر دانشجوى تازه وارد به مدّت دو ماه با يكى از دانشجويان امريكايى هم اتاق مىشد چون عباس در همان شرايط نه تنها تمام واجبات دينى خود را انجام مىداد بلكه از بىبند و بارى موجود در جامعه غرب پرهيز مىكرد هم اتاقى او در گزارشى كه از ويژگىها و روحيات عباس مىنويسد. يادآور مىشود كه بابائى فرد
منزوى مىباشد و از نوع رفتار او بر مىآيد كه نسبت به فرهنگ غرب داراى موضع منفى مىباشد و شديداً به فرهنگ و سنت ايرانى پايبند مىباشد. و خلاصه اينكه شخص غير نرمال است. همچنين گفته بود كه او به گوشهاى مىرود و با خودش حرف مىزند كه منظور او نماز و دعا خواندن بوده است. گزارشهاى آن امريكائى موجب شد تا گواهينامه خلبانى به او اعطا نشود و اين در حالى بود كه او بهترين نمرات را در رده پروازى بدست آورده بود. روزى در منزل يكى از دوستان راجع به اين مطلب از او سئوال شد ايشان چنين گفتند كه: دوره خلبانى ما در امريكا تمام شده بود ولى بخاطر گزارشهايى كه در پروندهام بود تكليفم روشن نبود و به من گواهينامه نمىدادند تا سرانجام روزى به دفتر مسئول دانشكده كه يك ژنرال امريكايى بود احضار شدم به اتاقش رفتم از من خواست كه بنشينم. پروندهام در جلوى او روى ميز بود او آخرين فردى بود كه مىبايست نسبت به قبولى يا رد شدن من اظهار نظر مىكرد. از سئوالات او پيدا بود كه نظر خوشى نسبت به من ندارد. احساس مىكردم كه رنج دوساله من در حال نابودى است و بايد با دست خالى به ايران برگردم در همين فكر بودم كه در اتاق به صدا درآمد. شخصى از او خواست تا براى كار مهمى به خارج از اطاق برود. با رفتن ژنرال، من لحظاتى در اتاق تنها ماندم به ساعتم نگاه كردم ديدم وقت نماز ظهر است. گفتم كه هيچ كارى مهمتر از نماز نيست همين جا نماز را مىخوانم انشاء الله تا نمازم تمام شود او نمىآيد به گوشه اتاق رفته روزنامهاى پهن كرده و مشغول خواندن نماز شدم. در حال نماز ژنرال وارد شد. با ترس و وحشت نماز را ادامه داده و تمام كردم. وقتى خواستم روى صندلى بنشينم از ژنرال عذرخواهى كردم. او به من نگاه معنادارى كرد و گفت. چه مىكردى؟ گفتم عبادت مىكردم. گفت بيشتر توضيح بده گفتم در دين ما دستور بر اين است كه در ساعتهاى معين از شبانه روز بايد با خداوند به نيايش بپردازيم و در اين ساعت زمان آن فرارسيده بود و من هم از نبودن شما استفاده كرده و اين واجب دينى را انجام دادم. ژنرال سرى تكان داد و گفت همه اين مطالب كه در پرونده تو آمده مثل اين كه راجع به همين كارهاست اينطور نيست؟ پاسخ دادم آرى همينطور است. او لبخندى زد و گويا از صداقت من خوشش آمد. با چهرهاى بشّاش خودنويس را از جيبش بيرون آورد و پروندهام را امضاء كرد. سپس با حالت احترام آميز از جا برخاست و دستش را به سوى من دراز كرد و گفت به شما تبريك مىگويم شما قبول شديد. بعد از آن در اولين لحظه به محل خلوتى رفتم و دو ركعت نماز شكر بجا آوردم(1).
باتشکرازشما مطلب جالبی بود:gol::gol::gol:
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
سلام خدا بر شهیدان
سلام خدا بر مجاهدان راه حق
سلام خدا بر آن کسانی که جان خود را در این راه پرارزش فدا کردند!
 

z.alavi

کاربر فعال
- ترکشها شکمشو پاره کرده بودند، ولي اصرار داشت بشينه.
به در خیره بود.
مانع از نشستنش شدم، در گوشم گفت :آقا اینجاست، چه جوری بخوابم؟ و بعدشم پر کشید...
- گفت وقتی برگردم، انگشتر عقیقت رو پس میدم...
وقتی استخوانهاش رو آوردن، انگشتر عقیق لای اونا بود...

(سایت قافله)
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
کمی خوشحالم....
و بسیاری شرمسار......
خوشحالی ام بابت مفید بودنم است.
حتی ذره ای!
اما شرمساری ام....
برای کم مفید بودن و بسیاری مضر بودنم است.......

به دعایتان محتاجم.....
 

Reza_Mahmoodi

عضو جدید
با سلام
مواظب باشيد كه وقتتان را بيهوده هدر ندهيد
اين ذوق زدن ها به شهيدان تا اندازه اي واجب و مفيد است اما يادتان باشد كه اگر هميشه به اين جور تاپيك ها بياييد و بخواهيد با بيان جمله اي كاري كرده باشيد ، اين كار ممكن است شما را راضي و قانع كند در حالي كه كار كوچكي است و به ديد واقع بينانه گاهي فقط اتلاف وقت است .
يك پيشنهاد خوب اينكه با شهدا عهد ببنديد و هر روز و هر چند روز يا ... كار جديدي را كه به نفع ايران اسلامي است انجام داده و به ثمر برسانيد
كاري كه شهدا كردند جهاد سخت با دشمن بود و امروز وقت جهاد علمي است كه بسي سخت تر از جنگ تحميلي است.
گرچه امروز ما به خاطر شهدا عزت داريم اما در صورتي كه در اين جهاد علمي و جمگ نرم وظيفه را به نحو احسن انجام دهيم كاري بسيار بزرگتر از شهداي جنگ تحميلي انجام داده ايم و اگر نه‌، كاري انجام ندهيم و فقط وبال گردن باشيم ، بيار ژست و حقير افتاده ايم و در اين لاله زار مانند خار خشكي خود نمايي مي كنيم! و در حقيقت از روي جهالت شهدا را به تمسخر گرفته ايم .
كساني كه گوهر جان خود را نثار كردند (كه هر چند در راه الله جان ارزشي ندارد و كمترين چيزي است كه مي توان تقديم كرد و از بيشترين چيزهايي است كه انسان مي تواند بدهد) آرزو داشتند روزي دژ فراماسونري فرو ريزد
امروز با اينكه قدرت نرم و سخت ايران اسلامي مضاعف شده و بيداري مسلمانان جهان آغاز شده است امّا هنوز دشمن در همين نزديكي است .
كساني كه از هزاران كيلومتر دورتر به سرزمين هاي ما آمده اند و با اينكه امروز ما قدرت داريم آنها هنوز هستند ، خواب را بر چشمان هر مسماني حرام مي كنند. آمريكا امروز در عراق ، افغانستان ، پاكستان ، ارمنستان ، بحرين ، امارات ، عربستان ، يمن ، كويت ، تركمنستان و اردن نفوذ دارد و اكنون وقط باليدن به خود و غوطه ور شدن در اوهام نيست بلكه وقت تلاش مضاعف براي بيرون راندن اين آشغال بزرگ از منطقه است.
چطور مي توانيم ادعاي اسلام كنيم در حاليكه هنوز فرهنگ زورمداري بر ولايت مداري غلبه دارد و نفوذش بيشتر است با اينكه هيچ توجيه منطقي براي دفاع از خود ندارد
مملكت امام زمان ، امروز به نيروي زبده و متخصص نياز دارد
پس بشتابيد بسوي هدف
هدف هر كسي هر چه باشد در واقع سعادت است
و سعادت در دو چيز نهفته است :
تشخيص وظيفه ، انجام وظيفه
موفق باشيد
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاش خشت اول اين بنا را درست مي گذاشتيم....
ما ساختيم، با عشق هم ساختيم اما تا ثريا كج رفت و رفت و رفت.....و تمام شد....!

شرمنده ام عزيزانم.....شرمنده ام......
 

mahdi271

عضو جدید
ساختیم اما با عشق نساختیم
هیچ کدوم ما با عشق نساخت
چون عاشق نبودیم.
یه مشت ادم مدعی بودیم که حتی نتونستیم شبیه عاشقه نقش بازی کنیم
اگه با عشق میساختیم عاشقانه هم پاش می موندیم و درستش میکردیم این دیوار کج رو.
یا خرابش میکردیم و از دوباره میساختیم قشنگ تر از قبل.
هیچ کدوم از اینکارارو نکردیم
 
  • Like
واکنش ها: EECi

EECi

مدیر بازنشسته
مهدی جان عشق را یاد می گیریم و می سازیم ... نمی ذاریم خون شهدا به بی راهه سرازیر بشه... این خون در رگ همه ما جریان داره...

با وجود همه مشکلات که تحریممان کردند و سایتها را بر رویمان بستند و اجازه ورود هم ندادند...
mathworks.com

...
ولی می سازیم ، ایندفعه با نیروی فکرمان و با دستان خالی ... سخت هست ولی هیچ چیز غیر ممکن نیست
:gol:
روزی خواهد رسید که حرفم را به عمل تبدیل خواهم کرد
قول داده ام ایران روزی قطب برق دنیا شود ، ممکنه اون روز رو حتی نبینم ولی پایه اش رو محکم می کنم واگر نبود می سازمش...
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واییییییییییییییی
چقدر غریب شدی تاپک جونم

دلم براتون تنگ شده

دیروز تو نمایشگاه بین الملی دوباره با شهید حسن باقری عشق بازی روشروع کردم

یازهراس
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سلام ...


شهدا شرمنده ایم ...

.
.
.

بعد از شهدا ما چه کردیم ... ؟!!
 

Similar threads

بالا