دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به همین آسونی مثل افتادن برگ
به همین آرومی مثل خوابیدن مرگ
منو از یاد ببر
منو از یاد ببر....
تو رو از خاطرم برده
تب تلخ فراموشی
دارم خو می کنم با این
فراموشی و خاموشی
چرا چشم دلم کوره
عصای رفتنم سسته
کدوم موج پرییشونی
تو رو از ذهن من شسته
خدایا فاصله ات تا من
خودت گفتی که کوتاهه
از این جا که من ایستاده ام
چقدر تا آسمون راهه
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دو روز عمر کوته سخت جانی کرده ام
با همه نا مهربانان مهربانی کرده ام
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
"عشق رویایی من"
منو تو همسفر جاده عشقیم می دونی
می تونیم پا رو بزاریم روی حرفا می دونی
می تونیم آبی آسمونو با هم بشکافیم
می تونیم عشقو توی دل های سنگی بزاریم
می تونیم خونه ی عشقو توی ابرا بسازیم
می تونیم از همه ی دلخوشی ها پل بسازیم
پل خوشبختی ما می گذره از هرچی غمه
تمومه عشقای دنیا پیش عشق ما کمه
عشق رویای من، همسفره جاده ی من
ای که عشق های اساطیری دنیا پیش عشق تو کمن
دست مهربونتو بزار توی دستای من
سایه ی سرم بشو خونه بساز توی چشمای من
خونه کن حصار بزار دورو برت
نرسه دست هیچ غریبه ای به سرو قدت
طاقه آسمون کوتاهه حجم دنیا کمتره
جای تو بازم میگم فقط تو چشمای منه
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل را در گرو عاطفه قرار دادن و دل بریدن از بی عاطفگی ها....
چه شیرین است تلخی این احساس
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"عشق رویایی من"


منو تو همسفر جاده عشقیم می دونی
می تونیم پا رو بزاریم روی حرفا می دونی
می تونیم آبی آسمونو با هم بشکافیم
می تونیم عشقو توی دل های سنگی بزاریم
می تونیم خونه ی عشقو توی ابرا بسازیم
می تونیم از همه ی دلخوشی ها پل بسازیم
پل خوشبختی ما می گذره از هرچی غمه
تمومه عشقای دنیا پیش عشق ما کمه
عشق رویای من، همسفره جاده ی من
ای که عشق های اساطیری دنیا پیش عشق تو کمن
دست مهربونتو بزار توی دستای من
سایه ی سرم بشو خونه بساز توی چشمای من
خونه کن حصار بزار دورو برت
نرسه دست هیچ غریبه ای به سرو قدت
طاقه آسمون کوتاهه حجم دنیا کمتره
جای تو بازم میگم فقط تو چشمای منه
مثل قبلیا فوق العادست
این چند سالست
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
خوب اگه نمی گفتید ماله خودتونه من نمیفهمیدم
می تونم بپرسم علتش کیه؟
نه نمی تونی بپرسی :whistle:
علتش یه شخص بود که دیگه نیست
الان دیگه نبودنش زیاد مهم نیست
فقط بودنش باعث شد که چند تا شعر بگم که خیلی دوسشون دارم:w16:
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه نمی تونی بپرسی :whistle:
علتش یه شخص بود که دیگه نیست
الان دیگه نبودنش زیاد مهم نیست
فقط بودنش باعث شد که چند تا شعر بگم که خیلی دوسشون دارم:w16:
ممنون که جواب دادی
خیلی خوبه که ادم بتونه احساساتشو از زبون خودش بیان کنه
قبلا هم پرسیدم جایی ندادی برای چاپ کردن .مثلا مجله ای چیزی
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
ممنون که جواب دادی
خیلی خوبه که ادم بتونه احساساتشو از زبون خودش بیان کنه
قبلا هم پرسیدم جایی ندادی برای چاپ کردن .مثلا مجله ای چیزی
نه جایی نبردم نشون بدم آخه تعدادشون کمه
فکر کنم 7 تا بیشتر نباشن
بعدشم فکر نمی کردم خوب باشن الان که شما گفتی خوبن
یه خورده اعتماد به نفسم بیشتر شد:redface:
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه جایی نبردم نشون بدم آخه تعدادشون کمه
فکر کنم 7 تا بیشتر نباشن
بعدشم فکر نمی کردم خوب باشن الان که شما گفتی خوبن
یه خورده اعتماد به نفسم بیشتر شد:redface:
خیلی از مجله ها قسمتی دارن برای شاعرهای جوان و تازه کار
اگه به نظرشون خوب باشه چاپ می کنن وگرنه اشکالاتشو میگن
 

majid.ph

عضو جدید
نقل قول

نقل قول

بقیه شو واسم بنویس
عاشقشم....



به دنبال کدامین قصه و افسانه می‌گردی
در این بیغوله رد پایی از یاران نمی‌یابی
چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد
که در شهر ددان میراثی از انسان نمی‌یابی”

در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم
با همه نامهربانان مهربانی کردم
همدلی هم آشیانی هم زبانی کردم

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست

من نه هرگز شکوه‌ای از روزگاران کرده‌ام
نه شکایت از دو رنگی‌های یاران کرده‌ام
گرچه شکوه بر زبانم می‌فشارد استخوانم

من که با این برگریزان روز و شب سرکرده‌ام
صد گل امید را در سینه پرپر کرده‌ام
دست تقدیر این زمانم کرده همرنگ خزانم

پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابی
هوشیار افتاده مستی در خرابات خرابی

مهربانی کیمیا شد مردمی دیریـست مرده
سرفرازی را چه داند سر به زیری سرسپرده

می‌روم دل‌مردگی‌ها را ز سر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم

بر کلام ناهماهنگ جدایی خط کشم
در سرود آفرینش نغمه‌ای موزون کنم

در دو روز عمر خود بسیار هرمان دیده‌ام
بس ملامتها کز این نامردمان بشنیده‌ام
سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم

من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده‌ام
زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده‌ام

گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم
گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم
 

majid.ph

عضو جدید
نقل قول

نقل قول

کوچه شهر دلم

از صدای پای تو خالیه

نقش صد خاطره از روزای دور

عابر این کوچه خیالیه

به شب کوچه ی دل دیگه مهتاب نمیاد

توی حجله ی چشام عروسِ خواب نمیاد

کوچه ی شهر دلم بی تو کوچه ی غمه

همه روزاش ابریه، روز آفتابیش کمه



به شب کوچه دل دیگه مهتاب نمیاد


توی حجله ی چشام عروسِ خواب نمیاد

کوچه شهر دلم بی تو کوچه غمه

همه روزاش ابریه روز آفتابیش کمه
 

majid.ph

عضو جدید
نقل قول

نقل قول

تو امدی....
تو امدی تا غنچه ها بیاموزند از تو شکفتن را و پرستو یاد بگیرد از تو چگونه زیستن را...
تو امدی تا ماه گمگشته پیدا کند در سیاهی چشمانت منزلگاه خود را و خورشید بیابد در قلبت منبع گرمی خود را...
تو امدی تا برویانی از عشق دل پوسیده ای را و بگیری در دستانت سردی دست خسته ای را...
تو امدی تا بایستد از تکاپو موج های سرکش قلب من و ارام گیرد از تو پریشانی شبهای من ...
تو امدی تا باغ ارزوهایم در بهار جوانی خزان نگردد و ستاره های قلبم در کنج اسمان دل خاموش نگردد...
و من همیشه منتظرت بودم .....
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دنبال کدامین قصه و افسانه می‌گردی
در این بیغوله رد پایی از یاران نمی‌یابی
چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد
که در شهر ددان میراثی از انسان نمی‌یابی”

در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم
با همه نامهربانان مهربانی کردم
همدلی هم آشیانی هم زبانی کردم

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست

من نه هرگز شکوه‌ای از روزگاران کرده‌ام
نه شکایت از دو رنگی‌های یاران کرده‌ام
گرچه شکوه بر زبانم می‌فشارد استخوانم

من که با این برگریزان روز و شب سرکرده‌ام
صد گل امید را در سینه پرپر کرده‌ام
دست تقدیر این زمانم کرده همرنگ خزانم

پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابی
هوشیار افتاده مستی در خرابات خرابی

مهربانی کیمیا شد مردمی دیریـست مرده
سرفرازی را چه داند سر به زیری سرسپرده

می‌روم دل‌مردگی‌ها را ز سر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم

بر کلام ناهماهنگ جدایی خط کشم
در سرود آفرینش نغمه‌ای موزون کنم

در دو روز عمر خود بسیار هرمان دیده‌ام
بس ملامتها کز این نامردمان بشنیده‌ام
سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم

من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده‌ام
زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده‌ام

گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم
گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم
خیلی ممنون
کار منو راحت کردی
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کار منو راحت کردی
من مانده ام با یک دل لبریز از دلواپسی
ماندن و پوسیدن همان روزی به حرفم میرسی
در این غریب با اب بیگانه با خاک بیگانه
ای عاشق رفتن خوش میروی خانه
هر جا که اهویی گم کرده راهش را معصوم میبینی طرز نگاهش را
انجا تو یادم کن دوست من دوست من
انجا تو ادم کن دوست من دوست من
هر جا کبوتری با قلب دلواپس پر میزند اما افتاده از نفس
انجا تو یادم کن دوست من دوست من
انجا تو یادم کن دوست من دوست من
هر جا گلی از شاخه دیدی جدا مانده
پا در گلی از رفتن دیدی که وا مانده
هر جا قناری ها را افسرده میبینی
یا پشت سالاری را تا خورده میبینی
انجا تو یادم کن دوست من دوست من
انجا تو یادم کن دوست من دوست من
 
آخرین ویرایش:

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشم هارا باید شست_جور دیگر باید دید
واژه هارا باید شست_واژه باید خود باد،واژه باید خود باران باشد
چتر هارا باید بست_زیر باران باید رفت
فکررا خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد_نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است...
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرده های درهم امیال سرکشم نقش عجیب چهره ی یک ناشناس بود
نقشی ز چهره ای که چو می جستمش به شوق
پیوسته می رمید و به من رخ نمی نمود
یک شب نگاه خسته ی فردی به روی من
لغزید و سست گشت و همانجا خموش ماند

تا خواستم که بگسلم این رشته ی نگاه قلبم تپید و باز مرا سوی او کشاند
نومید و خسته بودم از آن جستجوی خویش با ناز خنده کردم و گفتم بیا بیا
راهی دراز بود و شب عشرتی به پیش نالید عقل و گفت «کجا می روی کجا؟»
راهی دراز بود و دریغا میان راه آن فرد ناله کرد که پایان ره کجاست؟
چون دیدگان خسته ی من خیره شد بر او دیدم که می شتابد و زنجیرش به پاست
زنجیرش به پاست چرا ای خدای من ؟ دستی به کشتزار دلم تخم درد ریخت
اشکی دوید و زمزمه کردم میان اشک« زنجیرش به پاست که نتوانمش گسیخت»
آری بنوش و هیچ مگو کاندر این میان دردا ز شور عشق تو سوزنده آذری ست
ره بسته در قفای من اما دریغ و درد پای تو نیز بسته ی زنجیر دیگری است
ناگه نگاه کردم و دیدم به پرده ها آن نقش ناشناس دگر ناشناس نیست
افشردمش به سینه و گفتم به خود که وای دانستم ای خدای من آن ناشناس کیست

یک آشنا که بسته زنجیر دیگری است:cry:
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه میپرسند
چیست در زمزمه مبهم آب؟
چیست در همهمه دلکش برگ؟

چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند

که تورا میبرد اینگونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟

چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده جام؟

که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن مینگری؟

نه به ابر،
نه به آب،
نه به این آبی آرام بلند،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،
نه به این خلوت خاموش کبوترها

من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر،
رقص عطر گل یخ را با باد،

نفس پاک شقایق را در سینه کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،

نبض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،

همه را میشنوم میبینم!
من به این جمله می اندیشم!
به تو می اندیشم!

ای سراپا همه خوبی
تک وتنها به تو می اندیشم!

همه وقت،
همه جا،
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم!

تو بدان این را
تنها تو بدان

توبیا
تو بمان با من تنها تو بمان.

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب!
من فدای تو،به جای همه گل ها تو بخند!

اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز.

تو بگیر!
تو ببند!
تو بخواه!

پاسخ چلچله هارا تو بگو.
قصه ابر هوارا تو بخوان.

تو بمان با من تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش!


من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش...:w30:
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]یه دختر بود که هردوتا چشماش کور بود.هیچکس عاشق اون دختر نمیشد[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]وهمیشه دلش میخواست کسی باشه که باهمین چشمای کورش دوسش داشته باشه.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]تا اینکه یه روز یه پسری اشتباهی شماره این دخترو میگیره و از صدای اون خوشش میاد[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دختر از ترس اینکه پسر به خاطر چشماش رهاش کنه چیزی بهش نمیگه.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]تا اینکه بعد از یه مدت صحبت کردن هردو حسابی بهم وابسته میشنو[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]تصمیم میگیرن همو ببینن.دختر مطمئن میشه که وقتی پسر ببیندش ولش [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]میکنه اما بازم میره.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]روز قرار پسر با یه دسته گل گرون قیمت و یه تیپ عالی میره سر قرار.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]وقتی دخترو میبینه جا میخوره.دختر میگه میدونم این آخرین باریه که[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]با هم حرف میزنیم.اما پسر جواب نمیده.دختر فکر میکنه پسر رفته.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]یه لبخند تلخ میزنه و بلند میشه بره که یدفه پسر با صدای گرفته صداش میکنه(مریم)[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دختر سرجاش خشک میشه.بر میگرده و میفهمه که پسر تمام مدت اونجا بوده و داشته گریه میکرده...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]هردو به قدری بهم وابسته بودن که حتی یک ساعتم نمیتونستن از هم بیخبر باشن.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دختر روزی هزار بار قسم میخورد که دوست دارم.درسته که هیچوقت نمیتونم[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]ببینمت اما قلبم فقط و فقط مال تو.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]هردو از عشق هم میسوختن...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]تا اینکه...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]تا اینکه یه روز پسر میگه من حاضرم چشمامو به تو بدم.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دختر گریه میکنه،میگه نه هیچوقت دلم نمیخواد تو به خاطر من...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اما پسر میگه تا امروز من دنیارو دیدم،از این به بعد حق تو که ببینی،[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]ولی قسم بخور که وقتی جامون عوض شد تا آخر عمرت پیشم بمونی...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دختر زانو میزنه و قسم میخوره تا وقتی نفس میکشم کنارت میمونم...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]تا اینکه پسر در کمال سخاوت چشماشو به دختر هدیه میکنه وجاشون عوض میشه...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بعد از چند روز که پسر حالش خوب میشه قرار میذارن که همو ببینن...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]روز قرار پسر عاشق تر از همیشه میره.وقتی همو میبینن[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]پسر میپرسه دنیا چه طوره؟قشنگه؟[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دختر میگه آره خیلی خوبه ولی باید یه چیزی بهت بگم...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]قلب پسر میلرزه.میگه چیه؟بهم بگو...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دختر میگه من وقتی دیدمت ازت خوشم نیومد.تو اونی که من میخواستم نیستی.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]پسر گریش میگیره،میگه یعنی منو نمیخوای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دختر میگه نه،عشق ما همینجا به پایان میرسه[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دیگه هیچ دلیلی واسه با هم بودن نیست.من دوستت ندارم[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]و میره.پسر با صدای بلند میگه امیدوارم با چشمات[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]کسیو که دوسش داری پیدا کنی و خوشبخت بشی.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]دختر میگه پیدا کردم.همین جاست نمیتونی ببینیش.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]ممنون که چشماتو به من دادی...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]ولی هیچوقت با چشم بسته عاشق کسی نشو...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] خداحافظ واسه همیشه.........


بچه ها اینا همش دروغه باور نکنین چون قصه جالبی بود نوشتمش
[/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا