شیرین ترین خاطره شما از باشگاه مهندسان ایران چیه؟

moein_13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام شبنم و شادمهر و بثیه دوستای گلم


من هر لحظه ای که کتار دئستام باشم بهترین خاطرست:heart::gol:
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
چی بگم. شما من رو با لطفتون شرمنده کردید.
مطمئنا اینجا بودن برای من هم خیلی لذت بخشه وگرنه هر روز و شبم رو اینجا نمی گذروندم.
امیدوارم همیشه حضور شما رو درک بکنیم.
راستی نمیخواین بدونین شیرین ترین خاطره خود من از باشگاه چیه؟
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیرین ترین خاطره من اینه که بهترین درس زندگی را از بچه های این باشگاه آموختم و اون بخشش و بخشیدن بود.
من قبل از آشنایی با این انجمن انسان بخشنده ای نبودم.انتقاد های تندی کردم و همیشه منتظر جوابهای سخت بودم ولی با کمال تعجب دیدم شما با روی خوش از نوشته های من استقبال کردید و خیلی نرم و بزرگوارانه با من کنار آمدید و من برای اولین بار اندیشه های بارور شده را در این انجمن دیدم و خیلی خوشنود شدم.
اما اینجا عملا یاد گرفتم که بتونم ببخشم و احساس میکنم یه کم کامل شده ام.
این درس رو اعضای این انجمن به من آموختند.این خاطره یکی از بهترین خاطرات من هست و خواهد بود.
 

عطر بارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیرین ترین خاطره من اینه که بهترین درس زندگی را از بچه های این باشگاه آموختم و اون بخشش و بخشیدن بود.
من قبل از آشنایی با این انجمن انسان بخشنده ای نبودم.انتقاد های تندی کردم و همیشه منتظر جوابهای سخت بودم ولی با کمال تعجب دیدم شما با روی خوش از نوشته های من استقبال کردید و خیلی نرم و بزرگوارانه با من کنار آمدید و من برای اولین بار اندیشه های بارور شده را در این انجمن دیدم و خیلی خوشنود شدم.
اما اینجا عملا یاد گرفتم که بتونم ببخشم و احساس میکنم یه کم کامل شده ام.
این درس رو اعضای این انجمن به من آموختند.این خاطره یکی از بهترین خاطرات من هست و خواهد بود.
احتمالا من بودم که بهت یاد دادم :surprised::D
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
احتمالا من بودم که بهت یاد دادم :surprised::D
بخدا راست میگی .
این شعر هم تقدیم شما:


پر پرواز ندارم
اما دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر در دریاچه ماهتاب پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر
به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر
خوشا پر کشیدن
خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن
مردن به رهایی
آه این پرنده در قفس تنگ نمی خواند
 

عطر بارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخدا راست میگی .
این شعر هم تقدیم شما:


پر پرواز ندارم
اما دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر در دریاچه ماهتاب پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر
به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر
خوشا پر کشیدن
خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن
مردن به رهایی
آه این پرنده در قفس تنگ نمی خواند
:eek::surprised::eek:واقعا منم بودم؟؟؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
راستش خاطره ی خوب زیاد دارم از اینجا ولی بهترین خاطره هام مربوط میشه به تاپیک دانشگاهه خودمون...خیلی اتفاقهای خوبی برامون افتاد...روزهایی که توی یونی از هم سوتی میگرفتیم و شبش میومدیم اینجا سر به سره هم میذاشتیم و شوخیهایی که با هم میکردیم...
 

حسین صابری

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهترين خاطره ام رو كه نميتونم بگم
اما يكي از خاطره هاي خوب من شركت در مسابقه ي گل پسر باشگاه بود كه به لطف بچه ها سوم شدم
 

moein_13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از این باشگاه

محبت و صمیمیت یاد گرفتم

دوستی و پایداری و پای بندی.


خونسردی و متانت

تفکر و همفکری و مشورت


من از اینجا علم اموختم

یکرنگی و صفا

از همتونم ممنونم بابته همه ی زحمتایی که کشیدین:gol:
 

حسین صابری

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه خاطره ي خوبه ديگه ي من اينه كه چند تا سوتي بچه ها رو گذاشتم روي يه تاپيك ، بعد يه روز 2 تا اخراجي دادم
2 تا نام كاربريام اخراج شدند
اما خيلي حال داد مگه نه...
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهترين خاطره ام رو كه نميتونم بگم
اما يكي از خاطره هاي خوب من شركت در مسابقه ي گل پسر باشگاه بود كه به لطف بچه ها سوم شدم
همین خاطره هاست که باعث میشه دل همدیگه رو نشکنیم و هوای همو داشته باشیم.
ایکاش بچه ها از این انجمن نمیرفتن.
من همیشه بیادشون هستم.
 
آخرین ویرایش:

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
اومدن من به این جمع با یک بهونه شروع شد. ایکاش با یک بهونه هم به انتها نرسه.
حالا که اینو مینویسم ساعت 2.44 دقیقه بامداده .میخوام یه دیکلمه هم چاشنی ش بکنم و برم بخوابم.
امروز دلم بهونه می گرفت, روی یه صفحه کاغذ نوشتم: « بهونه »
بعد فکر کردم دیدم همه چیز یه بهونه ست.

تولد بهونه ایه برای بودن, برای وجود داشتن , برای امتحان کردن, برای امتحان شدن...
زندگی هم یه بهونه ست, یه بهونه برای اینکه نشون بدیم چقدر می تونیم پاک باشیم و چقدر پاک بمونیم.
عشق هم یه بهونه ست, یه بهونه برای باهم بودن, یه بهونه که سرآغاز باهم بودن میشه, سرآغاز تنها نبودن.
حتی ظلم هم بهونه ست, بهونه ای برای اثبات اینکه شاید هستیم و خیلی هم هستیم !
مرگ هم بهونه ست, یه بهونه برای بستن دفتری که شاید پاک, شاید هم ناپاک بوده , اما حالا رسیده به صفحه آخر...
همه کارامون بهونه داره, فقط کافیه لحظه به لحظه از خودت بپرسی کاری رو که می کنی بهونه چیه ؟
اون وقت می فهمی خوبه یا بد؟
همه وجودمون بهونه ست...
 

cinderella

عضو جدید
کاربر ممتاز
والا من هم خاطره زیاد داشتم هم واسه خیلیا خاطره ساز بودم

شیرین ترین لحظات و خاطره های من به تاپیکای مورد دارم مربوط میشه....وقتی تاپیکی یه کمی مورد دار میزنم سریع شلوخ میشه و می ترکونه اونوخ آی کل کل حال میده و در 99/999999999% مواقع هم بعد چند ساعت تاپیکم کن فیکون میشه....ولی واقعا برام شیرینه!!!
 

Lillian

عضو جدید
.
امروز دلم بهونه می گرفت, روی یه صفحه کاغذ نوشتم: « بهونه »
بعد فکر کردم دیدم همه چیز یه بهونه ست.

تولد بهونه ایه برای بودن, برای وجود داشتن , برای امتحان کردن, برای امتحان شدن...
زندگی هم یه بهونه ست, یه بهونه برای اینکه نشون بدیم چقدر می تونیم پاک باشیم و چقدر پاک بمونیم.
عشق هم یه بهونه ست, یه بهونه برای باهم بودن, یه بهونه که سرآغاز باهم بودن میشه, سرآغاز تنها نبودن.
حتی ظلم هم بهونه ست, بهونه ای برای اثبات اینکه شاید هستیم و خیلی هم هستیم !
مرگ هم بهونه ست, یه بهونه برای بستن دفتری که شاید پاک, شاید هم ناپاک بوده , اما حالا رسیده به صفحه آخر...
همه کارامون بهونه داره, فقط کافیه لحظه به لحظه از خودت بپرسی کاری رو که می کنی بهونه چیه ؟
اون وقت می فهمی خوبه یا بد؟

همه وجودمون بهونه ست...

من از جاهایی که قرمز کردم خیلی خوشم میاد و خیلی اوقات بهشون فکر میکنم!!!:smile:
بهترین خاطره منم آشنایی با یه داداش مهلبون بود!!! :D:gol::D
 

Similar threads

بالا