مشاعرۀ سنّتی

[Mitra_Galaxy]

دور از این بهتر نباشدساقیا عشرت گزین
حال ازین خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه

 

[Setayesh]

هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست

 

[تندباد]

تا چشم من افتاد به چشمان سیاهت
اتش به دلم ریختی از برق نگاهت
با انکه تمنای وصال تو گناهست
بگذار که بر دوش کشم بار گناهت

 

[vahm]

تو كه اهسته ميخواني قنوت گريه هايت را
ميان ربناي سبز دستانت دعايم كن

 

[Mitra_Galaxy]

نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت

نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

غم در دل تنگ من از آن است که نیست

یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

 

[sh85]

نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت

نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

غم در دل تنگ من از آن است که نیست

یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

 

[Mitra_Galaxy]

معشوق وفای کس نجوید / هرچند ز دیده خون چکانید
این است رضای او که اکنون / بر روی زمین یکی نمانید
این است نصیحت سنایی / عاشق مشوید اگر توانید

 

[sh85]

معشوق وفای کس نجوید / هرچند ز دیده خون چکانید
این است رضای او که اکنون / بر روی زمین یکی نمانید
این است نصیحت سنایی / عاشق مشوید اگر توانید

در دیاری که رفیقان همه دل می شکنند
به تو نازم که بلور غم دل می شکنی
​

 

[Mitra_Galaxy]

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد درین دیر خراب آبادم

 

[sh85]

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد درین دیر خراب آبادم

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کاشت

 

[Mitra_Galaxy]

تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من

 

[sh85]

تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من

پرده‌هااش پرده‌هاي ما دريد
ني حريف هرکه از ياري بريد

همچو ني زهري و ترياقي کي ديد
همچو ني دمساز و مشتاقي کي ديد

ني حديث راه پر خون مي‌کند
قصه‌هاي عشق مجنون مي‌کند

​

 

[Mitra_Galaxy]

دی کوزه گری دیدم اندر بازار
بر تکه گلی لگد همی زد بسیار
و ان گل به زبان حال با وی میگفت
من همچو تو بودهام مرا نکودار

 

["eli"]

ي بده!

ي بده!

روی پنهان دارد از مردم پری

تو پری روی آشکارا می​روی​

گر تماشا می​کنی در خود نگر

یا به خوشتر زین تماشا می​روی​

 

[*زهره*]

یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه‌ی ادراک انداز

 

[naghmeirani]

ز بوی زلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ روی تو دلخونم ای گل

من عاشق زعشقت بیقرارم
تو چون لیلی و من مجنونم ای گل

 

[*زهره*]

لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

 

[Mitra_Galaxy]

در جمع رفيقان دل بيمار نداريم
ما را نبود غم كه چرا يار نداريم
هر كس كه دلي مي شكند خوب بداند
ما جمله رفيقيم و به كس كار نداريم​

 

[magsod]

مرا از این که میبینی پریشانتر چه میخواهی
از این اتش بجز یک مشت خاکستر چه میخواهی
من از اوج نگاه تو به زیر پایت افتادم
بیا این اوج و این باور بگو دیگر چه میخواهی

 

[Mitra_Galaxy]

یار ما دلدار ما عالم اسرار ما

یوسف دیدار ما رونق بازار ما

بر دم امسال ما عاشق آمد پار ما

مفلسانیم و تویی گنج ما دینار ما

مولانا​

 

[magsod]

ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی است
بر در تو نشسته ام، منتظر عنایتی

 

[Mitra_Galaxy]

یکی درد و یکی درمون پسندد
یکی وصل و یکی هجرون پسندد
مو از درمن و درد و وصل و هجرون
پسندم انچه را جانون پسندد
بابا طاهر​

 

[magsod]

در طريق عشقبازی امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

 

[Mitra_Galaxy]

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

[magsod]

روزه يک سو شد و عيد آمد و دل‌ها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می بايد خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پيداست

 

[naghmeirani]

تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز
گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم

 

[Mitra_Galaxy]

مرا نه سر نه سامان افریدند
پریشانم پریشان افریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان افریدند

باباطاهر عریان

 

[magsod]

دارم اميد عاطفتی از جانب دوست
کردم جنايتی و اميدم به عفو اوست

دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پريوش است وليکن فرشته خوست

 

[Mitra_Galaxy]

تو هرچه بپوشی به تو زیبا گردد​

گر خام بود اطلس و دیبا گردد​

میندیش که هرکه یک نظر روی تو دید​

دیگر همه عمر از تو شکیبا گردد​

سعدي​

 

[naghmeirani]

دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام