madonna
عضو جدید
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیستاز بوسه هاي آتشين ، وز خنده هاي دلنشين
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیستاز بوسه هاي آتشين ، وز خنده هاي دلنشين
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
یاران خبری از دلبر و دلدار نیامدبا درود
ترک صفت و محو وجودم فرمود
یعنی که ز هر چه هست بیرون آئی
یاران خبری از دلبر و دلدار نیامد
جای زاریست ، جمعه رفت و یار نیامد
دلی دارم که دریایی جنونه اسیر عاشق نامهربونهیاران خبری از دلبر و دلدار نیامد
جای زاریست ، جمعه رفت و یار نیامد
دلی دارم که دریایی جنونه اسیر عاشق نامهربونه
نمی دونم چرا این یار جونی غمش با من دلش با دیگرونه
با درود
هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
خسته من نیمه جانی داشت احوالش چه شد
مه من شام عید از گوشه ای بنمود ابرو راديدي آن تـرك ختــا، دشمـن جــان بـود مـــرا
گرچه عمري به خطا دوست خطابش كردم
انان که خاک را به نظر کیمیا کنندمه من شام عید از گوشه ای بنمود ابرو را
فلک چندین چراغ افروخت تا پیدا کند او را
دیشب شبم به ناله و آه و فغان گذشتانان که خاک را به نظر کیمیا کنند
ایا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
خوبی کچل جان؟؟؟؟
ترسم صرفه ای نبرد روز بازخواستدیشب شبم به ناله و آه و فغان گذشت
یعنی چنان که میل تو بود آن چنان گذشت
خوبم آقا سعید ممنون![]()
انان که محیط فضل و اداب شدندابر، باران و من و یار ستاده بوداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
دل شکستۀ من آهش ار اثر داردانان که محیط فضل و اداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
دل شکستۀ من آهش ار اثر دارد
دعا کنم که خدایش شکسته تر دارد
من دوست ندارم که ترا دوست ندارمديدي آن تـرك ختــا، دشمـن جــان بـود مـــرا
گرچه عمري به خطا دوست خطابش كردم
من دوست ندارم که ترا دوست ندارم
تو شرم نداری که ز من شرم نداری؟
تو هم در آینه حیران حسن خویشتنیيا بهـــــار عمر من ، رو بر خـزان خواهد نهاد
يا نـهـــــال قــــامـت او را بـه بــر خواهم گرفت
تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی
زمانه ایست که هرکس به خود گرفتار است
یک جهان برهم زدم وز جمله بگزیدم تراتــو پريــزاده نگــردي به جهــان رام كسي
حــالـت مــرغ هــوا ، شيــوه آهــــو داري
یک جهان برهم زدم وز جمله بگزیدم ترا
من چه می کردم به عالم گر نمیدیدم ترا؟
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هردم
اي گـل پي هر خس مرو در خلوت هر كس مرو
گــويي كه دانم پس مـرو گر آگه از راهي بگو
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هردم
به سر خاکستری در ماتم پروانه میریزد
ای که پنداری خموشم در وداع دوستاندل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای که پنداری خموشم در وداع دوستان
گر زبان شرم دانی هر نگاهم ناله ایست
یعقوب زمانم من و در خلوت شب هاتو عهد كرده اي كه نشاني به خون مرا
من جهد كرده ام كه به عهدت وفا كني
یعقوب زمانم من و در خلوت شب ها
گریم ز غم یوسف افتاده به چاهی
من تاب بار درد دوری را ندارميك به يك با مژه هايت دل من مشغول است
ميله هاي قفسم را نشمــارم چــــه كنم
من تاب بار درد دوری را ندارم
از شانه ام این بار را بردار، بنشین
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |